ثنا

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

یک دیوار تا خدا

29 فروردین 1391 توسط ثنا

دنیا دیوار های بلند دارد و درهای بسته که دور تا دور زندگی را گرفته اند نمی شود از دیوارهای دنیا بالا رفت.نمی شود سرک کشید و آن طرفش را دید. اما همیشه نسیمی از آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک می دهد .

کاش این دیوارها پنجره داشت و کاش می شد گاهی به آن طرف نگاه کرد. شاید هم پنجره ای هست و من نمی بینم. شاید هم پنجره اش زیادی بالاست و قد من نمی رسد با این دیوارها چه  می شود کرد؟ 

می شود از دیوارها فاصله گرفت و قاطی زندگی شد و می شود اصلا فراموش کرد که دیواری هست و شاید می شود تیشه ای برداشت و کند و کند … شاید دریچه ای، شاید شکافی، شاید روزنی ….

همیشه دلم می خواست روی این دیوار سوراخی درست کنم. حتی به قدر یک سر سوزن، برای رد شدن نور،برای عبور عطر و نسیم،برای … بگذریم. گاهی ساعتها پشت این دیوار می نشینم  و گوشم را می چسبانم به آن و فکر می کنم؛ اگر همه چیز ساکت باشد می توانم صدای باریدن روشنایی را از آن طرف بشنوم. اما هیچ وقت، همه چیز ساکت نیست و همیشه چیزی هست که صدای روشنایی را خط خطی کند .

دیوارهای دنیا بلند است، و من گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار. مثل بچه ی بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه می اندازد.به امید آنکه شاید در آن خانه باز شود. گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار :

(آن طرف ، حیاط خانه ی خداست)

و آن وقت هی در می زنم، در میزنم، و میگویم: “دلم افتاده توی حیاط شما.می شود دلم را پس بدهید …” کسی جوابم را       نمی دهد،کسی در را برایم باز نمی کند. اما همیشه، دستی، دلم را می اندازد آن طرف دیوار .همین. و من این بازی را دوست دارم. همین که دلم پرت می شود آن طرف دیوار … آنقدر دلم را پرت     می کنم تا خسته شوند، تا دیگر دلم را پس ندهند. تا در را باز کنند و بگویند: بیا خودت دلت را بردار و برو. آن وقت من می روم و دیگر  بر نمی گردم …..

 2 نظر

تلنگر

22 اسفند 1390 توسط ثنا

 

 

 

گنجشک کوچک به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم،سرپناه بی کسی، طوفان تو آن

 را از من گرفت کجای دنیای تو را گرفته بود؟ خدا گفت:ماری در را ه لانه ات بود و تو خواب، باد را گفتم لانه ات را واژگون کند آن گاه تو از کمین مار پر گشودی! چه بسیار بلاها که از تو به واسطه حکمتم دور کردم و تو ندانسته دشمنم شدی

 

 هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته می شود در دیگری باز می شود ولی اغلب ما چنان به در بسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم

 

خوشبخت کسی است که در تجلای قلب خود زندگی می کند نه د رتمنای بطن خود

 

 1 نظر

زندگی

17 اسفند 1390 توسط ثنا

زندگی کوتاه تر از آن است که به خصومت بگذرد

و قلب ها گرامی تر از آن هستند که بشکنند

نوعی زندگی کنیم که مردم از صمیم قلب به ما احترام بگذارند

نه از روی احتیلج و ترس. . . .

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 15
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

ثنا

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس