تاثیر بینش صحیح بر رفتار انسان
جهان بینی و نوع تلقی انسان از زندگی و هستی، به زندگی انسان جهت می دهد و موجب می شود انسان نوع خاصی از رفتار فردی و اجتماعی را برگزیند.اگر جهان بینی بر پایه بینشی صحیح استوار باشد، رفتارهای انسان شکل و جهت درستی به خود می گیرد. اما اگر انسان تلقی درستی از عالم هستی نداشته باشد و یا به صورت مشکوک و تردیدآمیز به جهان هستی بنگرد، خواه ناخواه، بر اعمال و رفتارش تاثیر نامطلوب خواهد گذاشت، که حداقل اثر آن، سستی در انجام وظایف و تکالیف است. انسان برای فهم یک سلسله مفاهیم و حل مسائلی که برای او سؤال برانگیز است دست کم باید جهان هستی را درست بشناسد و نسبت به موقعیت خود در آن، و این که نهایتا به کجا خواهد رفت، بینش صحیح داشته باشد.اگر انسان نتواند این مسائل را برای خود حل کند، تلاش وی برای انتخاب یک نظام ارزشی و اخلاقی صحیح بی فایده خواهد بود; زیرا اخلاق منهای دین، و نظام ارزشی منهای جهان بینی صحیح ره به جایی نمی برد.
در قرون اخیر، به خصوص در کشورهای غربی، به دلیل سست شدن پایه های جهان بینی و اعتقادی مردم، پایه های اخلاقی آنان نیز رو به ضعف نهاده است.از آن جا که مفاهیمی همچون خداوند، وحی و قیامت اساس اعتقادات انسان را تشکیل می دهند و با ابزارهای حسی و تجربی قابل اثبات نیستند، طبعا انسان هایی که مبنای کارشان را بر تجربه حسی گذاشته اند، این مسائل را انکار می کنند و دست کم با شک و تردید به آن ها می نگرند.
این نوع تلقی و بینش با دین سازگار نیست; چرا که اساس دین بر یقین است: «…و هم بالاخرة هم یوقنون » (لقمان: 4) .
اما در مغرب زمین چون به فلسفه های مادی و ماتریالیستی بها داده می شود، از یک سو پایه های اعتقادی بسیاری از مردم سست شده است و از سوی دیگر، از آنجایی که زندگی انسان بدون نظام اخلاقی امکان پذیر نیست، یک نظام اخلاقی غیر دینی پایه ریزی کردند که اعتقاد به خدا و قیامت و وحی در آن وجود ندارد.این کار نه تنها نتیجه نداد، که امروزه بسیاری از فیلسوفان غربی تصریح می کنند اخلاق منهای دین مساوی است با بی اخلاقی; اگر دین ار عرصه اجتماع کنار رود، جایی برای ارزش های اخلاقی باقی نخواهد ماند; زیرا در این صورت نظام ارزشی، از پایه فکری و منطقی برخوردار نخواهد بود.مثلا برای پذیرش یک کار خوب یا بد نمی توان دلیل عقلانی آورد.
بنابراین، در صورتی ما می توانیم یک نظام ارزش صحیحی داشته باشیم که مبتنی بر بینش های صحیحی باشد.این بینش ها بر پایه هایی استوار است که باید برای ما ثابت و قابل درک گردند.اگر سه اصل توحید، نبوت و معاد، که جزو اصول دین است، به درستی برای انسان تبیین گردد، آن گاه می توان یک نظام ارزش صحیحی را بر پایه این اصول پی ریزی کرد.
جهت دادن به زندگی در پرتو اعتقاد به معاد
یکی از اصول دین ما، اعتقاد به معاد و جهان آخرت است.این اصل، که روح تعالیم انبیا را شکل می دهد، به صورت های مختلف در قرآن و احادیث بیان شده است.بخشی از آیات قرآن در این زمینه مقایسه بین زندگی دنیا و زندگی آخرت است.در باب معاد و زندگی پس از مرگ، دو نوع جهان بینی وجود دارد: یک تلقی می گوید: پس از مرگ همه چیز تمام می شود.تلقی دیگر می گوید: انسان پس از مرگ برای همیشه خواهد ماند.یکی از ارکان جهان بینی اعتقاد به معاد پس از مرگ است.حتی بعضی از ادیانی که قایل به نبوت نیستند، به معاد اعتقاد دارند.کاوش های باستان شناسی نشان می دهد که انسان هایی که هزاران سال پیش می زیسته اند نیز بعضا اعتقاد به معاد داشته اند; زیرا کشف اشیایی که در کنار آن ها در قبر دفن شده، نشان می دهد که آنان می خواسته اند مردگانشان پس از زنده شدن، از این ابزار استفاده نمایند.
فلسفه دین و ارسال رسل بر این اصل استوار است که انسان را متقاعد کند که زندگی دنیا، زندگی اصلی نیست، بلکه مقدمه ای است برای سرای دیگر.زندگی در دنیا، شبیه دورانی است که انسان در جنین مادر به سر می برد; یعنی همان گونه که انسان دوران جنینی را جزو عمر خود به حساب نمی آورد، نباید زندگی دنیایی خود را نیز به حساب آورد، زندگی واقعی و ابدی هنگامی شروع می شود که انسان از این دنیا به سرای دیگر قدم بگذارد.
انسان نباید از این مسائل اعتقادی غفلت کند.قرآن به ما می آموزد که باید برخی از مطالب را تکرار نماییم تا نسبت به آن ها توجه بیش تری پیدا کنیم.خواندن نمازهای یومیه، که مرتب تکرار می شود، نمونه ای از این توجه و تذکار است.یکی از تعابیر قرآن در خصوص مرگ این است که زندگی واقعی پس از مرگ است.قرآن در این زمینه می فرماید: «و ما هذه الحیاة الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهی الحیوان.» (عنکبوت: 64) ; این زندگانی چند روزه دنیا سرگرمی و بازیچه ای بیش نیست و زندگانی به حقیقت دار آخرت است.این آیه بر این مطلب تاکید می کند که حیات منحصرا در زندگی آخرت است، و زندگی دنیا بازیچه ای بیش نیست.قرآن در جای دیگر می فرماید: «در روز قیامت وقتی کافر می بیند چیزی ندارد که به کارش بیاید، می گوید کاش خاک بودم تا چنین به آتش کفر نمی سوختم: (نبا: 40)
آخرت; محل سعادت و شقاوت واقعی انسان
آموزه دیگری که قرآن در این زمینه مطرح می کند این است که می فرماید: جای خیر و سعادت و متقابلا جای شر و شقاوت هر دو در آخرت است: «فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق.» (هود: 106) «و اما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ» (هود: 108) هرکسی از هر قوم و ملیتی، به گونه ای درکی نسبت به مفهوم خوشبختی و بدبختی دارد.همه فیلسوفان از گذشته های دور تاکنون در این باره بحث کرده اند.اکثر قریب به اتفاق اندیشمندانی که در مورد سعادت و شقاوت بحث کرده اند، صرفا به این مساله پرداخته اند که انسان برای خوشبختی در این دنیا چه کارهایی را باید انجام دهد.اما قرآن می گوید: سعادت مختص کسانی است که در بهشت اند و شقاوت از آن کسانی است که در جهنم اند.
قرآن ناراحتی ها و گرفتاری ها و نیز خوشی ها و راحتی های مردم در این دنیا را انکار نمی کند، ولی از آن ها به عنوان وسیله و ابزار آزمایش یاد می کند: «انما اموالکم و اولادکم فتنه » (انفال: 28)، «و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة » (انبیاء 35) برخی از مردم چنین می پندارند که خوش بودن در دنیا به معنای عزیزبودن نزد خداست و به عکس، محرومیت از نعمت های دنیا نشانه غضب خداوند است.در حالی که قرآن می فرماید هر دوی این ها برای آزمایش انسان است: «فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربی اهانن » (فجر: 15- 16) انسان باید نه از خوشی های دنیا سرمست و مغرور شود و نه از ناخوشی های آن خیلی غمگین و ناراحت.قرآن می فرماید: «لکی لا تاسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم » (حدید: 23) ; هرگز بر آن چه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما رسد دلشاد نگردید.
یکی از تعالیم اصلی همه انبیا، که در کتاب های آسمانی و به ویژه در قرآن آمده، این است که زندگی واقعی در سرای دیگر است و حتی عمرهای طولانی انسان در این دنیا در مقایسه با آخرت، به اندازه یک چشم برهم زدن هم نیست.
قرآن می فرماید: «قد افلح من تزکی و ذکر اسم ربه فصلی بل تؤثرون الحیاة الدنیا و الاخرة خیر و ابقی » (اعلی: 14- 18) ; حقا که فلاح و رستگاری یافت آن کس که تزکیه نفس کرد و به ذکر نام خدا به نماز پرداخت - اما مردم از جهل به سوی سعادت نروند - بلکه زندگانی دنیا را بگزینند و عزیز دارند.در صورتی که، منزل آخرت بسی بهتر و پاینده تر است.آخرت در مقابل دنیا اساسا قابل مقایسه نیست; آن بقای حتمی دارد و این فنای حتمی.اگر انسان بخواهد جهان بینی صحیحی داشته باشد، باید این پایه فکری اش را محکم کند که دنیا محل عبور و گذراست و مقدمه ای است برای جهان باقی.
خوشی ها و ناخوشی های دنیا، خیر و شر مطلق و واقعی نیستند.هرچند قرآن نسبت به برخی از امور مربوط به دنیا عنوان «خیر» اطلاق می کند، اما این خیر، نسبی است.از جمله این که می فرماید: «و انه لحب الخیر لشدید» (عادیات: 8) و یا «ان ترک خیرا الوصیة للوالدین و الاقربین » (بقره: 108) این که چرا قرآن در مورد مال تعبیر خیر به کار برده، نکته های تفصیلی فراوانی دارد.اجمالا این که باید مال حلالی باشد تا انسان آن را برای فرزندان خود باقی گذارد.
انسان مادامی که جهان آخرت را ندیده می پندارد که زندگی این دنیا حیات است و پس از آن فنا و نیستی است.اما وقتی جهان آخرت را دید، می بیند که حیات واقعی آن جاست.تاکید فراوانی که به خواندن سوره اعلی در نماز شده است به دلیل وجود معانی و تعابیر بلندی است که در آن به کار رفته است.اگر انسان با توجه کامل آن را بخواند، قطعا تاثیر شگرفی بر او خواهد گذاشت.صرف ترکیب حروف عربی تاثیری در روح ما ندارد، بلکه دقت در معانی واژه ها و توجه به مفاهیم آن اثربخش است.مفهوم «و الاخرة خیر وابقی » (اعلی: 18) را همواره باید در ذهن خود تکرار کنیم تا زمینه ای برای همه کارهای خیر فراهم شود; زیرا در نظام ارزشی اسلام همه چیز بر این اساس است.امام صادق علیه السلام به عبدالله بن جندب می فرمایند: «الخیر کله امامک و ان الشر کله امامک و لن تری الخیر و الشر الا بعد الاخرة » ; همه خوبی ها پیش روی توست و همه بدی ها در آینده است، هرگز خوبی و بدی نخواهی دید جز در آخرت.این فراز از سخن حضرت به این معناست که خیر و شری که انسان دراین دنیا دارد، خیر و شر نسبی است، خیر و شر حقیقی در آخرت است.خوبی ها و بدی های این دنیا آن قدر ضعیف اند که اصلا قابل توجه نیستند.البته، درک این واقعیت برای بسیاری از مردم مشکل است.انسانی که شصت هفتاد سال زحمت می کشد تا زندگی راحتی را برای سال های آخر عمر خود فراهم سازد، ممکن است به آسانی نتواند از آن چشم پوشی نماید. انسان براساس فطرت خود به دنبال چیزی است که دوام داشته باشد.دلبستگی ما به بعضی از ظواهر دنیا به این دلیل است که آن ها دوام نسبی دارند.اما آیا واقعا این ها فناناپذیر و دایمی اند؟ وقتی در قرآن داستان فریب خوردن حضرت آدم و حواء را می خوانیم متوجه می شویم که ابلیس از همین نکته، یعنی میل انسان به ابدی بودن، استفاده کرد و به نتیجه رسید: «هل ادلک علی شجرة الخلد و ملک لا یبلی؟ » (طه: 120) ; آیا میل داری - تو را بر درخت ابدیت و ملک جاودانی دلالت کنم؟ امام صادق علیه السلام در ادامه می فرمایند: «لان الله جل و عز جعل الخیر کله فی الجنة و الشر کله فی النار لانهما الباقیان.» یعنی خیر و شر واقعی در بهشت و جهنم خواهد بود که دایمی و همیشگی هستند.
بنابراین، از خیر دنیا باید برای آبادی آخرتمان استفاده کنیم و از شر آن دور شویم تا مانع تکامل ما و سعادت ابدی مان نشود.
پی نوشت:
1.محمدباقر مجلسی بحار الانوار، ج 78، ص 284، روایت 1، باب 24