تست مطلب
این یک مطلب تستی می باشد
این یک مطلب تستی می باشد
وقتی مشکی مد باشه : خوبه
وقتی رنگ مانتو شلوار باشه :خوبه
وقتی رنگ عشقه :خوبه!
وقتی رنگ کت و شلوار باشه: با کلاسه!
وقتی لباس های شب تو مهمونی ها مشکی باشه باکلاسه!
اما
وقتی رنگ چادر من مشکی شد
بد شد!
افسردگی می آورد!
دنبال حدیث و روایت می گردند
که رنگ مشکی مکروهه!
مشکی تا جایی که برای لباس های شما بود خوب بود و باکلاس به ما که رسید بد شد
من و متهم می کنید به افسردگی به دل مردگی
و من توی زندگی دنباله لحظه ای هستم که افسردگی گرفتم به حکم شما!
چرا حجاب را مساوی با افسردگی می دانید!
دوست دارم چادر مد شود
مشکی رنگ عشق باشد
عشق به خدا !قشنگه
هر سال برای تو سیه می پوشیم / در دسته ی عاشقان علم بر دوشیم
ما، بعد هزار و چارصد سال هنوز / با یاد لب تو آب را می نوشیم . . .
جهان ماتم گرفته، فضا را غم گرفته، دل عالم گرفته
جهان پُر شور و شین است، شب شام غریبان حسین است
بتاب ای مه که امشب، سیه پوشیده زینب، نه عون دارد نه جعفر
جهان پر شور و شین است، شب شام غریبان حسین است
بتاب ای مه به گودال، به بزم احمد و آل، که زهرا رفته از حال
جهان پُر شور و شین است، شب شام غریبان حسین است
گمانم کوفه طور است، که مطبخ غرقِ نور است، سر شه در تنور است
جهان پُر شور و شین است، شب شام غریبان حسین است
بتاب ای مه که خاموش، به صحرای سیه پوش، که زهرا رفته از هوش
جهان پُر شور و شین است، شب شام غریبان حسین است
بتاب ای مه ز افلاک، حسین با جسم صد چاک، تنش افتاده در خاک
جهان پُر شور و شین است، شب شام غریبان حسین است
بتاب ای مه که اکبر، همان شبه پیمبر، چو گل گردیده پرپر
جهان پُر شور و شین است، شب شام غریبان حسین است
آيا مي دانيد كه؟
* آيا عطسه مفيد است؟
عطسه يك مكانيسم دفاعي طبيعي در بدن است كه نه تنها بد نيست بلكه براي جلوگيري از ورود اجسام خارجي به راه ها يتنفسي نيز مفيد است. در حقيقت ورود يك جسم خارجي به راه هاي تنفسي و اكنش مخاط بيني پيامي را به مغز مي رساند و موجب عطسه مي شود.
زماني كه عطسه مي كنيم، قفسه سينه به شدت منقبض شده و مقدار زيادي هوا به سرعت از داخل بيني عبور كرده و به ايت ترتيب به پاك كردن مجاري بيني از مواد خارج يكمك مي كند. جالب است كه بدانيد 2درصد مردم، هنگام نگاه كردن به خورشيد يا قرار گرفتن در معرض نور شديد عطسه مي كنند كه به عطسه نوري معروف است.
* عده اي سلامتي را خرج م يكنند تا پول به دست آورند و بعد همان پول را خرج مي كنند تا سلامت يشان را به دست آورند.
* انسان پس ا ز40سالگي 4سانتي متر كوتاه مي شود.
* تفاوت روزگار با آموزگار چيست؟ روزگار اول امتحان مي گيرد بعد مي آموزد اما آموزگار اول م يآموزد بعد امتحان مي گيرد.
* آيا مي دانستيد اگر دندان شكسته اي را داخل بطري نوشابه بيندازيد پس از 7ساعت حل مي شود.
* آيا مي دانستيد پنير پفك پنير فاسد و از تاريخ گذشته اي است و چسبندگي پفك بر اساس تحقيقات با 7مرتبه مسواك هم تميزنمي شود و موجب بي اشتهايي مي شود.
* در فضا فضانوردان نمي توانند درست گريه كنند. چون هيچ گونه نيروي جاذبه اي وجود ندارد و قطرات اشك نمي توانند روي صورت آنان به راحتي سرازير شوند.
* آيا مي دانستيد پفك حاوي تارتر ازين( ماده قرمز و نارنجي رنگ) است كه سبب اختلالات رفتاري ـ اضطراب ـ پرخاشگري و عصبيت در اطفال مي شود.
* عشق چيست؟ از نام گياهي به نام عشقه گرفته شده است. اين گياه به دور درخت چنان مي پيچد كه درخت را زرد و رنجور مي كند.
* آيا مي دانستيد نظير اثر انگشت، اثر زبان هر شخص نيز متفاوت است.
* آيا مي دانستيد غير ممكن است كه بتواني با چشمان باز عطسه كني.
بسم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية اميرالمؤمنين و الائمة المعصومين عليهم السلام
مردی خواب عجیبی می دید ، پیش فرشته ها رفته بود و به کار ها ی آنها نگا ه می کرد . تعداد زیادی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کار بودند . تندتند نا مه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسید باز می کردند و آنها را داخل جعبه می گذاشتند . مرد از فرشته ای پرسید، شما چه کار می کنید ؟ فرشته درحالی که نامه ای را با ز می کرد ، گفت : این جا بخش دریافت است ما دعاها ی مردم از خداوند را تحویل می گیریم . کمی جلوتر رفت ، بازتعدادی از فرشگان را دید که کاغذی هایی را داخل پا کت می گذارند و آنها را توسط پیک های به زمین می فرستند . پرسید : شما چه کار می کنید ؟
یکی از آنها با عجله گفت : این جا بخش ارسال ا ست ، ما الطا ف و رحمت ها ی خداوند ی را برای بندگان می فرستیم . در گوشه ای فرشته بیکاری نظرش را جلب کرد . با تعجب پرسید : چرا شما بیکارید ؟
فرشته جوا ب دا د : این جا بخش سپاس از طرف مردم است که دعاهایشا ن مستجاب شده ، اما همانطور که می بینی ، بیشترمردم وقتی به خواسته های ریز و درشت شا ن می رسند ، یادشا ن می رود که اصلا خدایی هم دا رند .
پی نوشت: خانه خوبان،
* تفاوت سير با سيره : سير يعني رفتن، رفتار و سيره يعني سبك و اسلوب و متد خاصي كه افراد صاحب اسلوب و سبك و منطق در سير خودشان به كار مي برند.
* هر مكتبي اگر چاشني اي از عاطفه نداشته باشد و صرفاً مكتب فلسفه و تفكر باشد در روح نفوذ و شانس بقا ندارد ولي اگر چاشني اي از عاطفه داشته باشد، اين عاطفه به آن حرارت مي دهد.
* همه ي مردم سير دارند ولي سيره ندارند اين چنين كه در رفتار خود يك سلسله اصول و منطق خاصي باشد كه اصول و معيار رفتار آن ها قرار گيرد.
* افرادي مانند پيامبر اكرم «ص» ، علي «ع» و شيخ انصاري از افرادي هستند كه شرايط اجتماعي، اقتصادي و ديگر مسائل اصول و معيار آن ها را تغيير نداده است، انسان ها مي توانند با يك اسلوب ثابت در هر زمان و مكان و در هر شرايطي به يك گونه رفتار كنند.
* به خرافات، شايعات و مهملات اگر توكل و توسل و ولايت داري، اعتماد نكن.
* جلال و جبروت پيامبر (ص) در معنوياتش است، تشكيلات براي پيامبر و اهل بيتش هيچ عظمتي ندارد، اگر زهرا(س) به دنبال فدك مي رود از باب احقاق حق است كه اسلام واجب كرده؛ والا فدك چه ارزشي دارد، اگر دنبال فدك نمي رفت تن به ظلم بود و گرنه آن ها صد مثل فدك را در راه خدا داده اند، ارزش فدك براي زهرا(س) از جنبه حقوقي بود.
* اگر انسان واقعاً مسلمان باشد تمام هدف ها را در يك كلمه خلاصه مي شود خدا و رضاي خدا.
* چيزي كه براي عموم مردم خصوصاً مبلغان حائز اهميت مي باشد آموزش نحوه ي دعوت به حق نحوه ي تبليغ و رساندن پيام حق به مردم است.
* سخن از آن جهت كه سخن است سبكي و سنگيني ندارد، محتواي سخن و اجراي مدلول سخن است كه ممكن است سخت و دشوار باشد و يا آسان.
* تبليغ، دعوت و هدايت بايد با دليل، برهان، حكمت و سخن منطقي باشد تا عقل ها آن ها رابپذيرند.
* آدم تنبل را كار بفرمايي، نصيحت پدرانه به تو مي كند.
* كوشش كن در عبادت نشاط داشته باشي و روحت خاطره ي خوش از عبادت داشته باشد.
*آدمي كه به روي خود فشار مي آورد و زائد بر استعداد برخود تحميل مي كند كه زودتر به مقصد برسد، در واقع اصلاً به مقصد نمي رسد، روحش مثل مركبي مي شود كه زخم برداشته و از راه مي ماند و قدم از قدم برنمي دارد.
* ايمان نوعي اعتقاد، گرايش و علاقه است، راه ايجاد ايمان در دل مردم، حكمت است.
* لامارتين شاعر معروف فرانسوي مي گويد: اگر سه چيز را در نظر بگيرم احدي به پايه ي پيغمبر اسلام نمي رسد: فقدان وسايل مادي ـ سرعت پيشرفت يا عامل زمان ـ بزرگي هدف.
* علل پيشرفت سريع اسلام معجزه ي پيامبر ( زيبايي، عمق، شور انگيزه ي و جاذبه ي قرآن ) ـ سيره ي نبوي و روش پيغمبر اكرم ( شخصيت، خلق و خو، رفتار، طرز دعوت، تبليغ، رهبري و مديريت )
* قرآن و محتواي قرآن اولين عامل براي نفوذ و توسعه ي اسلام در هر جا است.
* متد و منطقي كه اسلام در رهبري و مديريت مي پسندد لين بودن، نرم بودن، خوشخو بودن و جذب كردن است.
* اسلام دين شمشير است اما شمشيرش آماده ي دفاع از : جان مسلمين، مال مسلمين، سرزمين مسلمين و توحيد مي باشد.
منبا: سيري در سيره نبوي نوشته مرتضي مطهري
1- برای زندگی خود قوانینی در نظر بگیرید و سعی كنید از آنها سرپیچی نكنید. این قوانین را پس از مشورت با متخصصان و افرادی كه تجربه یك زندگی موفق را داشته اند، تدوین كنید.
2- از “خود"، “افرادی كه در زندگی شما نقش دارند” و “محیط اطرافتان” شناخت كافی به دست آورید.
3- به این نكته واقف باشید كه شما سهم عمده ای در ساختن زندگی خود دارید. در بیشتر مواقع این شما هستید كه می توانید از زندگی لذت ببرید یا آن را به كام خود تلخ كنید.
4- بیشتر چیزهایی كه در زندگی شما وجود دارد و برایتان لذت بخش نیستند، می توانند به دست خود شما از بین بروند. به طور مثال، اگر از شغل خود راضی نیستید فقط نیاز به تلاش و پشتكار دارید تا با شایسته كردن خود شغل بهتری به دست آورید و یا اگر از چاقی خود رنج می برید، كافی است كمی همت كنید.
5- در زندگی نقش یك قربانی را بازی نكنید یا سعی نكنید با یادآوری تجربه های تلخ گذشته برای خود بهانه بسازید. این كار فقط تضمین می كند كه یأس، عدم پیشرفت و عدم موفقیت در انتظار شماست.
6- دیگران را مقصر عدم موفقیت خود قلمداد نكنید. زندگی مال شماست، پس خودتان هستید كه دوباره و دوباره می توانید آن را بسازید.
7- هر فكری می كنید و هر تصمیمی می گیرید، پیامدهایی را برایتان به دنبال خواهد داشت. اگر مثبت فكر كنید، نتیجه مثبت می گیرید و اگر به دنبال افكار منفی باشید، نتیجه تان هم منفی خواهد شد.
8- علت بروز وقایع ناخوشایند در زندگی را پیدا كنید یا سری به تجربه های پیشین خود بیندازید تا ببینید عیب كار از كجا بوده است.
9- هیچگاه از تغییر نترسید. گاهی اوقات تغییرات نقش مهمی در زندگی تان خواهند داشت و علی رغم انتظارتان عمل خواهد كرد.
10- واقع نگر باشید. خود، زندگی و دنیای اطرافتان را آن گونه كه هست بشناسید، نه آن گونه كه خودتان می خواهید.
11- با خودتان صادق باشید و اگر می دانید كاری باعث موفقیتتان نمی شود آن را از زندگی خود خارج كنید و به جای بهانه آوردن از همین حالا دست بكار شوید.
12- نسبت به انجام هر کاری درست و با دقت تصمیم گیری كنید.
13- به خاطر داشته باشید عملكردهای شماست كه داستان زندگی تان را می نویسد.
14- فكرها، آرزوها، هدف ها و تصمیمات خود را به عملكردهای معنادار، هدفمند و سازنده ترجمه كنید.
15- خودتان را بر اساس نتایجی كه می گیرید ارزیابی كنید، نه فقط بر اساس حرف ها.
16- درد خود را بشناسید تا هر چه سریع تر خود را از مهلكه مسبب بروز آن درد خلاص كنید. به این نكته واقف باشید كه همین درد می تواند انگیزه ای برای بروز یك تغییر در زندگی شما باشد.
17- گاهی ریسك كردن در زندگی باعث موفقیت می شود. اگر خردمندانه و با درایت ریسك كنید، پیروزی از آن شماست. اگرچه ریسك كردن در ابتدای امر دلهره آور و ترسناك است، اما ارزش آن را دارد. توجه داشته باشید كه برای این كار ممكن است مجبور باشید خیلی از چیزهای آشنا و عادت ها و راحتی های خود را كنار بگذارید.
18- فیلترهایی كه جلوی چشم شما را گرفته اند تا دنیا را زیبا نبینید، دور بیندازید.
19-شما دنیا را آنگونه كه می بینید؛ می شناسید و تجربه می كنید. این شما هستید كه می توانید انتخاب كنید كه چگونه به دنیا بنگرید و آن را تجربه كنید. این قدرت انتخاب در هر مرحله از زندگی همراه شماست.
20- عواملی را كه بر نگاه شما به دنیا اثر می گذارند بشناسید و در صورت منفی بودن، آنها را تغییر دهید و مثبت كنید. اگر از دریچه تجربیات تلخ گذشته به دنیا نگاه می كنید، بدانید كه دارید حال و آینده خود را بر اساس همان تجربیات می سازید.
21- شما مدیر زندگی خود هستید. آن را بر اساس بهترین استانداردهای مدیریت هدایت كنید تا نتیجه خوبی بگیرید. موفقیت را سرلوحه تدوین برنامه های مدیریتی خود قرار دهید.
22- اگر از خود توقع زیادی نداشته باشید، سال ها در همان پله ای كه هستید درجا می زنید. پس به اهداف بلند فكر كنید. اما به این نكته هم توجه داشته باشید كه هرگز از مرز واقع نگری خارج نشوید.
23- ما خودمان هستیم كه به اطرافیانمان یاد می دهیم چه رفتاری با ما داشته باشند. رفتارهای محترمانه یا بی ادبانه از سوی اطرافیان، همه بازتاب شخصیتی است كه ما از خودمان برای آنها ترسیم كرده ایم.
24- محدودیت ها و قوانینی را كه افراد حین برخورد با شما ملزم به رعایت آن هستند به آنها یاد دهید. البته این به معنای آن نیست كه مستقیم حرف هایتان را بیان كنید، بلكه می توانید با رعایت نكاتی ظریف، در بطن اعمال و گفتارتان آنها را از مسئولیتشان در قبال شما آگاه نمایید. برای خود احترام بسیاری قائل شوید تا دیگران نیز از شما تبعیت كنند. كسی كه به خود ارزش نمی دهد نباید توقع رفتار ارزشمندی از جانب دیگران داشته باشد.
25- برخی اوقات لازم است كه به دیگران گوشزد كنید رفتار شایسته ای نداشته اند. این كار راهی مناسب برای پیشگیری از تكرار دوباره چنین امری در آینده است.
26- برای “بخشش” ارزش بسیاری قائل شوید. همانطوركه گذشتگان گفته اند: در عفو لذتی است كه در انتقام نیست. به این فكر كنید كه با انتقام فقط فكر و روح خود را بی جهت آزرده كرده اید و افكاری را كه به سلامت روحتان آسیب می رساند در خود پرورانده اید. مهم نیست آن فرد چه فكری در مورد شما می كند، شما بخشش را صرفاً برای آرامش و سلامت خودتان انجام دهید.
27- قدرت كنترل عصبانیت خود را داشته باشید. راه هایی به كار برید تا در صورت بروز عصبانیت رفتار ناشایسته ای از خود بروز ندهید.
28- به خاطر بسپارید كه نفرت، حسادت و خشم ؛ مخرب وجود آدمی هستند و روح و قلب فردی را كه آنها را در وجودش نگهداری می كند ذره ذره نابود می كنند. احساسات زشت، چهره زشتی به شما می بخشند. این احساسات نه تنها بر روح شما اثر می گذارند، بلكه عواقبی همچون اختلال در خواب، سردرد، كمردرد و حتی سكته قلبی را نیز به شما تقدیم می كنند.
29- در زندگی به آن چیزی می رسید كه همیشه به آن فكر می كنید. و آن چیزی را به دست می آورید كه همواره طلب كرده اید.
30- مهمترین نكته این كه: هیچگاه از یاد خدا غافل نشوید و در لحظه لحظه زندگی به او توكل كنید.
عاشقانه همدیگر را دوست داشته باشیم و بی چشم داشت
به یکدیگر مهرورزی کنیم، این است رسم زیستن
قرآن و حديث
اتحاديه تشكل هاي قرآني كشور: www. Etghan. ir
تسنيم: www. Tasnim. ir
دانشكده مجازي علوم و حديث: vu. Hadith.ac.ir
قرائتي: www.qaraati. net
مركز تخصصي تفسير و علوم قرآن: www. Matquran. com
موسسه فرهنگي تحقيقاتي امير المومنين ع : www. Nahjolbalaghe. com
اهل بيت عليهم السلام
راهنماي پايگاه هاي نبي اعظم ص : www. Nabiaazam. com
راهنماي پايگاه هاي امام علي ع: www. Imamali. ir
آستان قدس رضوي: www. Aqrazavi. org
مجمع جهاني اهل بيت ع : www.ahl-ul-bait. org
معارف اسلامي
اوقات شرعي: www. Owghat. Com
تبيان: www. Tebyan. net
دفاع مقدس
امتداد www. Emtedad. ir
راويان نور: www. Ravyan. com
سايت فرهنگي مذهبي شهيد آويني: www. Aviny. com
اديان و مذاهب
موسسه آموزشي و پژوهشي مذاهب اسلامي : www. Mazaheb. com
پاسخ به شبهات
سامانه پاسخگويي به سوالات و شبهات ديني: www. Eporsesh. com
مركز ملي پاسخگويي به سوالات ديني: www. Pasokhgoo. Ir
میدونید چرا توی مراسم عزا گلاب زیاد استفاده میشه؟
چرا گلاب میریزند روی لباس و بدن عزادارها؟
چرا توی مراسم عروسی این گلاب استفاده نمیشه؟
چرا وقتی شاد هستیم کسی دست به گلاب نمیزنه؟
به خاطر اینکه گلاب غم زدا است.
ترشح ئیدروفین و اندروفین را در مغز متعادل میکنه و احساس آرامش و آسودگی به آدم میده.
شب اگه فکرای بد توی کلهات میاد، اگه هی اینور و اونور میشی نمیتونی بخوابی کافیه یک پارچه سفید برداری و روش گلاب بریزی و بگذاری زیر سرت.
تا صبح مثل یک دسته گل میتونی بخوابی.
نسخه دوم هم پیشنهاد میکنم یک لیوان بردارید و یک چهارم آن را عسل بریزید و دو سوم آب جوش و کمی گلاب.
قبل از خواب این شربت را صرف کنید ببینید چه حالی میده واسه خواب
اگر به چیزی درست اعتقاد نداشته باشی خیلی زود نظرمون راجع بهش تغییر می کند . در زمان قدیم در شهری باستانی دو دانشمند بودند که هیچکدام در ظاهر حرف دیگری را قبول نداشتند و علم یکدیگر را نیز زیر سوال می بردند زیرا یکی از آنها خدا را قبول داشت و دیگری در فکر وجود او بود .
یکبار در جمع مردم به مناظره پرداختند . آن شب مردی که در فکر وجود خدا بود توبه کرد و در برابر محراب سر به خاک گذاشت در حالیکه مرد دیگر در خانه داشت کتا بهای مقدس خود را می سوزاند .
خشنودی خدا، یا خشنودی دیگران ؟!
وقت گذرانی ، یا استفاده از فرصت ها ؟!
عقل در خدمت هوس ، یا هوس در اختیار عقل ؟!
احساساتی برخورد کردن ، یا عاقلانه برخورد نمودن ؟!
عفو گذشت از لغزش های دیگران ، یا کینه توزی و ماجراجویی ؟!
ریخت و پاش داشتن ، یا بر نامه ریزی و منظم بودن ؟!
حفظ اطلاعات غیر ضروری و بی فایده ، یا حفظ اطلاعات ضروری و مفید ؛همچون حفظ قرآن و حدیث و احکام و نیازهای زندگی ؟! دمدمی بودن و هر زمان به رنگی درآمدن ، یا متعادل و یک رنگ بودن ؟!
سفره دل را برای هر کس پهن کردن ، یا دریا دل بودن و رازداری نمودن ؟!
به نام خدایی که قلب را و برای قلب ، دوست را و برای دوست ، زبان را و برای اثبات دوستی اشک را آفرید .
حرف ها
بعضی حرف ها را نمی شود قیمت گذاشت .
بعضی حرف ها حرف اضافه است
بعضی حرف ها با سکوت ادا می شود .
بعضی حرف ها را باید از نامحرم پوشاند.
بعضی حرف ها به گوینده اش آبرو می دهد .
بعضی حرف ها را باید یک بار گفت .
بعضی حرف ها را باید تکرار کرد .
بعضی حرف ها را باید بایگانی کرد .
بعضی حرف ها مسمومند
در روزگاران قدیم انسانها بسیار به هم ظلم کردند و سیاهی و تباهی به نهایت خود رسید
تا اینکه کتیبه ای از سوی پروردگارشان بر آنان نازل شد !
ده فرمان :
1- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نکُشد .
2- هیچ انسانی ، به انسان دیگر تجاوز نکند .
3- هیچ انسانی ، به انسان دیگر دروغ نگوید .
4- هیچ انسانی ، به انسان دیگر تهمت نزند .
5- هیچ انسانی ، از انسان دیگر غیبت نکند .
6- هیچ انسانی ، مال انسان دیگر را نخورد .
7- هیچ انسانی ، به انسان دیگر زور نگوید .
8- هیچ انسانی ، بر انسان دیگر برتری نجوید .
9- هیچ انسانی ، در کار انسان دیگر تجسس نکند .
10- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد !
پس از آن سالیان سختی بر شیطان و همدستانش گذشت ،
تا اینکه روزی شیطان ، چاره ای اندیشید .
او گفت :
ای دوستان ، کلمه ای یافته ام که بسیار از او بیزارم
اما به زودی با افزودن تنها همین یک کلمه به ده فرمان ، همه چیز را به سود خودمان ، تغییر خواهم داد و ده فرمان چنین شد :
1- هیچ انسانی ، انسان مؤمن دیگر را نکُشد .
2- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تجاوز نکند .
3- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر دروغ نگوید .
4- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تهمت نزند .
5- هیچ انسانی ، از انسان مؤمن دیگر غیبت نکند .
6- هیچ انسانی ، مال انسان مؤمن دیگر را نخورد .
7- هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر زور نگوید .
8- هیچ انسانی ، بر انسان مؤمن دیگر برتری نجوید .
9- هیچ انسانی ، در کار انسان مؤمن دیگر تجسس نکند .
10- هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد ! مگر اینکه بسیار مؤمن باشد !
و اینک ای دوستان
به سوی انسانها بروید و به وسوسه بپردازید
و کاری کنید که هیچ کس ، هیچ کس را مؤمن نپندارد ، جز آنان که از دنیا رفته اند
قند خون مادر بالاست؛
دلش اما همیشه شور می زند برای ما؛
اشک های مادر مروارید شده است در صدف چشمانش؛
دکترها اسمش را گذاشته اند آب مروارید!
حرف ها دارد چشمان مادر؛ گوییی زیر نویس فارسی دارد!
دستانش را نوازش می کنم؛ داستانی دارد دستانش.
مادر، سمبل مهندسی آفرینش خداست!
دنیا دیوار های بلند دارد و درهای بسته که دور تا دور زندگی را گرفته اند نمی شود از دیوارهای دنیا بالا رفت.نمی شود سرک کشید و آن طرفش را دید. اما همیشه نسیمی از آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک می دهد .
کاش این دیوارها پنجره داشت و کاش می شد گاهی به آن طرف نگاه کرد. شاید هم پنجره ای هست و من نمی بینم. شاید هم پنجره اش زیادی بالاست و قد من نمی رسد با این دیوارها چه می شود کرد؟
می شود از دیوارها فاصله گرفت و قاطی زندگی شد و می شود اصلا فراموش کرد که دیواری هست و شاید می شود تیشه ای برداشت و کند و کند … شاید دریچه ای، شاید شکافی، شاید روزنی ….
همیشه دلم می خواست روی این دیوار سوراخی درست کنم. حتی به قدر یک سر سوزن، برای رد شدن نور،برای عبور عطر و نسیم،برای … بگذریم. گاهی ساعتها پشت این دیوار می نشینم و گوشم را می چسبانم به آن و فکر می کنم؛ اگر همه چیز ساکت باشد می توانم صدای باریدن روشنایی را از آن طرف بشنوم. اما هیچ وقت، همه چیز ساکت نیست و همیشه چیزی هست که صدای روشنایی را خط خطی کند .
دیوارهای دنیا بلند است، و من گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار. مثل بچه ی بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانه ی همسایه می اندازد.به امید آنکه شاید در آن خانه باز شود. گاهی دلم را پرت می کنم آن طرف دیوار :
(آن طرف ، حیاط خانه ی خداست)
و آن وقت هی در می زنم، در میزنم، و میگویم: “دلم افتاده توی حیاط شما.می شود دلم را پس بدهید …” کسی جوابم را نمی دهد،کسی در را برایم باز نمی کند. اما همیشه، دستی، دلم را می اندازد آن طرف دیوار .همین. و من این بازی را دوست دارم. همین که دلم پرت می شود آن طرف دیوار … آنقدر دلم را پرت می کنم تا خسته شوند، تا دیگر دلم را پس ندهند. تا در را باز کنند و بگویند: بیا خودت دلت را بردار و برو. آن وقت من می روم و دیگر بر نمی گردم …..
گنجشک کوچک به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم،سرپناه بی کسی، طوفان تو آن
را از من گرفت کجای دنیای تو را گرفته بود؟ خدا گفت:ماری در را ه لانه ات بود و تو خواب، باد را گفتم لانه ات را واژگون کند آن گاه تو از کمین مار پر گشودی! چه بسیار بلاها که از تو به واسطه حکمتم دور کردم و تو ندانسته دشمنم شدی
هنگامی که دری از خوشبختی به روی ما بسته می شود در دیگری باز می شود ولی اغلب ما چنان به در بسته چشم می دوزیم که درهای باز را نمی بینیم
خوشبخت کسی است که در تجلای قلب خود زندگی می کند نه د رتمنای بطن خود
زندگی کوتاه تر از آن است که به خصومت بگذرد
و قلب ها گرامی تر از آن هستند که بشکنند
نوعی زندگی کنیم که مردم از صمیم قلب به ما احترام بگذارند
نه از روی احتیلج و ترس. . . .
از غم دوست در اين ميكده فرياد كشم
دادرس نيست كه در هجر رخش داد كشم
داد و بيداد كه در محفل ما، رندي نيست
كه برش كوه برم، داد ز بيداد كشم
شاديم داد، غمم داد و جفا داد و وفا
با صفا منت آن را كه به من داد، كشم
عاشم، عاشق روي تو نه، چيز دگري
بار هجران و وصالت به دل شاد كشم
در غمت اي گل وحشي من اي خسرو من
جور مجنون ببرم، تيشه فرهاد كشم
مردم از زندگي تو كه با من هستي
طرفه سري است كه بايد بر استاد كشم
سال ها مي گذر، حادثه ها مي آيد
انتظار فرج از نيمه خرداد كشم
امام خميني قدس سره
مردی آمد خدمت امیر المومنین علی (ع) و عرض کرد که من هفتصد فرسخ راه آمده ام نزد شما تا هفت کلمه از شما سوال نمایم. حضرت فرمود سوال کن .
1- چیست که از آسمان بزرگتر است ؟ حضرت فرمودند: دروغ بستن بر بی گناه .
2- چیست که از زمین وسیع تر است ؟ حضرت فرمودند:حق از زمین وسیع تر است .
3- چیست که از آتش گرمتر است ؟ حضرت فرمودند: حرص از آتش گرم تر است .
4- چیست که از یخ سردتر است ؟ حضرت فرمودند : حاجت بردن به سوی آدم بخیل از یخ سردتر است .
5- چیست که از دریا غنی تر است ؟ حضرت فرمودند: آدم قانع از دریا غنی تر است .
6- چیست که از سنگ سخت تر است ؟ حضرت فرمودند: دل کافر را از سنگ سخت تر است .
7-چیست که از یتیم ضعیف تر است ؟حضرت فرمودند: سخن چین ، از یتیم ضعیف تر و بیچاره تر است [1]
منبع :اسرار شگفت انگیز عدد هفت ، اعظم رحمانی راد ،طیبه اسلامی .ج اول ص151-152.
نيايش امير المومنين (ع )
خدايا ما به تو پناه مي بريم از آن كه از فرموده تو بيرون شويم يا از دين تو خارج گرديم يا هواهاي نفساني پياپي بر ما فرود آيد، كه از هدايت ارزاني شده از جانب تو سرباز زنيم.
الهي به تو پناه مي بريم از آن كه در سايه بي نيازي تو تهي دست باشم، يا در پرتو روشنايي هدايت تو گمراه گردم، يا در پناه قدرت تو بر من ستم روا دارند، يا خوار و ذليل باشم، در حالي كه امور دست تو باشد.
پروردگار آبرويم را با بي نيازي نگه دار و با تنگ دستي، شخصيتم را لكه دار مفرما، مبادا كه از روزي خواران تو روزي خواهم و از بدكارانعفو و بخشش طلبم.
خدايا مرا با بخشش خود بپذير و با عدل خويش با من رفتار مكن
توصيه
ايها الناس انما الدنيا دار مجاز و الاخره دار قرار، فخذوا من ممركم لمقركم. . .
اي مردم دنيا سراي گذار و آخرت خانه جاويدان است. پس از گذرگاه خويش، براي منزل جاودانه توشه برگيريد و پرده اسرار خود را نزد كسي كه به اسرار شما آگاه است، پاره نكنيد { نافرماني و گناه نكنيد}
پيش از آن كه بدن هاي شما از دنيا خارج شود، دل هايتان را خارج كنيد، شما را در دنيا آزموده اند و براي غير دنيا آفريده اند.
هركس بميرد مردم مي پرسند: چه باقي گذاشته است؟ اما فرشتگان مي گويند: چه پيش فرستاد؟
مقداري از ثروت خود را جلوتر بفرستيد تا در نزد خدا باقي بماند و همه را براي وارثان مگذاريد كه پاسخ گويي آن بر شما واجب است.
برگرفته از خطبه هاي 203،215،225،227، نهج البلاغه
*راه های جلوگیری از افراط و تفریط در زندگی کدام اند؟
تنها راه پرهیز از افراط و تفریط، بالا بردن سطح آگاهی و شناخت است؛ زیرا به نظر امام علی(ع) منشأ افراط و تفریط را نادانی می داند و می فرماید:"لا یری الجاهل الاّ مفرطاً أو مفرّطاً؛ نادان دیده نمی شود مگر آن که افراط یا تفریط می کند".1
در طول تاریخ افرادی که به افراط یا تفریط کشیده شده اند کسانی بوده اند که یا جمود داشته اند و یا جاهل بوده اند، اما قرآن امت اسلامی را معتدل می داند نه جاهل و نه جامد. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:"الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطی هی الجادّة؛ انحراف به چپ و راست هر دو غلط و گمراهی است و راه درست طریق میانه است".2
بنابراین، برای رسیدن به اعتدال و میانه روی باید شناخت خود را نسبت به واقعیت های زندگی و تعالیم اسلامی افزایش دهیم و در همه مراحل، زندگیِ پیشوایان دین را سرمشق خود سازیم.
1نهج البلاغه، فیض الاسلام، کلمات قصار 67.
2همان، خطبة 16.
*پیمودن هفت فرسخ راه برای پرسیدن هفت سوال
مردی آمد خدمت امیر المومنین علی (ع) و عرض کرد که من هفتصد فرسخ راه آمده ام نزد شما تا هفت کلمه از شما سوال نمایم. حضرت فرمود سوال کن .
1- چیست که از آسمان بزرگتر است ؟ حضرت فرمودند: دروغ بستن بر بی گناه .
2- چیست که از زمین وسیع تر است ؟ حضرت فرمودند:حق از زمین وسیع تر است .
3- چیست که از آتش گرمتر است ؟ حضرت فرمودند: حرص از آتش گرم تر است .
4- چیست که از یخ سردتر است ؟ حضرت فرمودند : حاجت بردن به سوی آدم بخیل از یخ سردتر است .
5- چیست که از دریا غنی تر است ؟ حضرت فرمودند: آدم قانع از دریا غنی تر است .
6- چیست که از سنگ سخت تر است ؟ حضرت فرمودند: دل کافر را از سنگ سخت تر است .
7-چیست که از یتیم ضعیف تر است ؟حضرت فرمودند: سخن چین ، از یتیم ضعیف تر و بیچاره تر است [1]
منبع :اسرار شگفت انگیز عدد هفت ، اعظم رحمانی راد ،طیبه اسلامی .ج اول ص151-152.
* صبورانه در انتظار زمان بمان هر چيز در زمان خودش رخ مي دهد باغبان حتي اگر باغش را غرق آب كند، درختان خارج از فصل خود ميوه نمي دهند.
* خوشبخت كسي است كه رد تجلاي قلب خود زندگي مي كند نه در تمناي بطن خود
سوره آل عمران دارای 200 آیه و مدنی است و پس از سوره ی انفال یا اعراف ، نازل شد . دارای 3480 کلمه -14525 حرف می باشد.
هدف کلی نزول این سوره
غرض اصلی این سوره دعوت نمودن مومنان به اینکه در حمایت دین الهی وحدت کلمه داشته باشند موقعیت دقیق و حساس آنان را در برابر یهود و نصاری و مشرکین گوش زد نموده تا آنان علیه این دشمنان سرسخت که هر یک قصد خاموش نمودن چراغ روشن اسلام را داشتند قیام کرده و صبر و ثبات قدم را شعار خود سازند و چنان می نمایند که این سوره یک جا نازل شده باشد زیرا تمامی آیات آن که دویست آیه است با یک اسلوب تنظیم داده شده و مطالب مذکوره در آنها هم با یکدیگر تناسب و اغراض با هم پیوند کامل دارند زمان نزول آن در هنگامی بوده که کار رسول اکرم (ص) تا اندازهای استقرار پیدا کرده ولی بطور کامل پا بر جا نشده است چون در آیات آن از غزوه احد و مباهله با نصارای نجران همچنین درباره بعض از امور مربوطه به یهود ، وادار نمودن مسلمانان به قیام در برابر مشرکین ، دعوت نمودن آنان به صبر و ثبات و مربوطه تذکر اتی داده شده و همه اینها موید آن است که زمان نزول آن در اوقاتی بوده که مسلمانان به تمام قوی به دفاع دینی اشتغال داشتند و در این راه کوشش می نمودنداز طرفی در برابر فتنه یهود و نصاری که موجب سستی ایمان قلبی مسلمانان ن میشد قیام کرده و به مبارزه تبلیغاتی آنان پاسخ می دادند و از طرف دیگر با مشرکین عرب مشغول به زد و خورد شده و دور از اهل و دیار در حال جنگ و نا امنی به سر می برند این روزها کم کم داشت اسلام در دنیا منتشر می شد جهانیان علیه پیشرفت آن قیام کرده بودند و گذشته از یهود و نصاری و مشرکین عرب از طرف ممالک خارجی همچون دو کشور روم و ایران و مانند آن ، این مبارزات شروع شده ، جلو می رفت . لذا خداوند متعال در این سوره بعضی از حقایق دینش را به مومنین تذکر داده تا قلب آنان را پاکیزه کند و زنگ شبهات و وساوس شیطانی و تسویلات اهل کتاب را از دلشان بزداید همچنین به آنان روشن ساخته که خداوند از تدبیر ملکش آنی غافل نشده و در برابر اقدامات مخلوقات خود عاجز نیست و لکن دینش اسلام را اختیار کرده و جمعی را هم به سوی آن از راه عادت جا ریه و سنت دائمه که همان سنت و اسباب باشد رهبری نموده پس مومن و کافر هر دو روی سنت علل و اسباب باشد رهبری نموده پس مومن و کافر هر دو روی سنت اسباب ، جریان دارند و هر یک روزی جلو ه گری می کنند . روزی روز کافر و روزی هم روز مومنان است و دنیا ، دار امتحان و روزگار عمل است و هر کس به نتیجه کرده های خود در سرای دیگر می رسد.
منبع : یک جرعه آفتاب ، چکیده ای از شان نزول تمام سوره های قرآن ، علیرضا دهقان ص 15 .
1 همین که انسان به فکر کمک به دیگران می افتد، شیطان او را ه فقر در آینده تهدید می کند« الشیطان یعدکم الفقر»
2. همین که میان دو نفر علاقه وجود دارد، آن ها را در جلسه قمار می نشاند و علاقه میان برنده و بازنده را به کینه و بغض تبدیل می کند « انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء فی الخمر و المیسر. . .»
3. همین که به فکر ازدواج می افتد، تلقین میکند که اکنون زود است.
4. همین که به فکر نماز اول وقت می افتد، می گوید هنوز وقت داریم.
5. همین که به فکر توبه می افتر، می گوید در پیری توبه خواهیم کرد.
6. گاهی شیطان با تغییر اسم، انسان را به گناه وا می دارد،ولخرجی در امور دینی را به اسم شعائر مذهبی، ولخرجی در خانه را به اسم آبروداری، ولخرجی در میان دوستان را به اسم سخاوت، غفلت از خدا و معاد و مسئولیت را به اسم رفاه، حرص در ثروت و جمع آوری مال را به اسم تامین زندگی خود و فرزندان، حیله را به اسم زرنگی، شیطنت را به اسم تدبیر، نفاق را به اسم سیاست، عیاشی را به اسم استراحت، بی اعتنایی به مقدسات را به اسم روشنفکری، از بین بردت سنت های خوب را به اسم تمدن، بی اعتنایی به پدر و مادر را به اسم همسرداری، خود باختگی و از دست دادن هویت ملی و فکری و اعتقتدی را به اسم همرنگ جماعت شدن قرار می دهد و این است معنای آن چه را در قرآن می خوانیم که شیطان کارهای بد را زیبا جلوه می دهد« زین لهم الشیطان ما کانوا یعملون»
انسان می تواند با توکل بر خداوند و پناه بردن به او و یاد او بخصوص اذان و نماز و رابطه دوستان با تقوا و دوری از مجالس و صحنه های فساد و توجه به تاریخ گول خوردن و عبرت از آنان، خود را از دام های شیطان رهایی بخشید و هرگاه به نحوی گرفتار شد، با توبه و عذر خواهی از خداوند و انجام نماز، خود را پاک کند. قرآن می فرماید: « ان الحسنات یذهبن الئیات » یعنی با انجام کار های نیک، دی ها را از بین می روند
پی نوشت
1. تفسیر سوره یس ، محسن قرائتی، آیه 62
. . . همه گویند به امید ظهورش صلوات کاش
این جمعه بگویند به تبریک ظهورش صلوات.
عرفه روز توبه. . .
و او در عرفه ست. . . .
ای حسین؟!
تو د راین دشت چه خواندی که هنوز
سنگ های جبل الرحمه از گریه ی تو نالانند؟
عشق را هم ز تو باید آموخت
و مناجات و صمیمیت را
و عبودیت را
در دعای عرفه
تو چه گفتی؟ تو چه خواندی که هنوز
شب عرفان تو در پهنه ی این دشت به جاست !
پهن دشت عرفات
وادی معرفت است
و به مشعر وصل است؛ وادی شور و شعور.
يك سال ديگر گذشت!
روزها، برگ هاي درخت سال هستند؛ درختي با سيصد و شصت و پنج برگ، برگ هاي رنگارنگي كه در ميان آن ها، برگ هاي بنفشِ غمگين و سبز شاد هم ديده مي شود،
و برگ هاي سفيد كه . . . .
يك سال ديگر گذشت!
راستي دفتر عمرمان چند برگ ديگر دارد؟ بيست برگ؟ نه چهل برگ؟ شصت و يا صد برگ؟ روي برگ افتاده چه چيزهايي نوشته شده بود؟ آن برگ كارنامه ي يك سال ماست. در اين سال چه كرده ايم؟
چند تا ديوار جدايي را از ميان برداشته ايم؟
چند تا خار يأس را كنده ايم و به جاي آن ياس اميد كاشته ايم؟
چند تا گودالِ نفرت را با گذشت و بزرگواري پركرده ايم؟
چند بار ساقه ي سبز موفقيت را با تلاش خود آبياري كرده ايم؟
چند تا سنگ به شيشه ي دلِ آدم ها زده ايم؟
چند بار گل هاي مهرباني را با ديگران تقسيم كرده ايم؟
چند بار مخالفمان را به ميهماني شرم برده ايم؟
چند بار به ديدن خدا رفته ايم و سبدي از واژه ها ي صميمي به او هديه داده ايم؟
چند با رپروانه ي احساسمان را با گل زيبايي آشنا كرده ايم؟
يك سال ديگر گذشت؟
يك سال ديگر مي آيد؟
آري برگ ها يسفيد سال نو پيش توست. چه خوب مي شود اگر امسال جز خبر خوبي در كارنامه مان ننويسند. پس برخيزيم درخت تازه را با رنگ هاي شاد رنگ آميزي كنيم؛
به رنگ گل هاي بهشتي. . .
جهان بینی و نوع تلقی انسان از زندگی و هستی، به زندگی انسان جهت می دهد و موجب می شود انسان نوع خاصی از رفتار فردی و اجتماعی را برگزیند.اگر جهان بینی بر پایه بینشی صحیح استوار باشد، رفتارهای انسان شکل و جهت درستی به خود می گیرد. اما اگر انسان تلقی درستی از عالم هستی نداشته باشد و یا به صورت مشکوک و تردیدآمیز به جهان هستی بنگرد، خواه ناخواه، بر اعمال و رفتارش تاثیر نامطلوب خواهد گذاشت، که حداقل اثر آن، سستی در انجام وظایف و تکالیف است. انسان برای فهم یک سلسله مفاهیم و حل مسائلی که برای او سؤال برانگیز است دست کم باید جهان هستی را درست بشناسد و نسبت به موقعیت خود در آن، و این که نهایتا به کجا خواهد رفت، بینش صحیح داشته باشد.اگر انسان نتواند این مسائل را برای خود حل کند، تلاش وی برای انتخاب یک نظام ارزشی و اخلاقی صحیح بی فایده خواهد بود; زیرا اخلاق منهای دین، و نظام ارزشی منهای جهان بینی صحیح ره به جایی نمی برد.
در قرون اخیر، به خصوص در کشورهای غربی، به دلیل سست شدن پایه های جهان بینی و اعتقادی مردم، پایه های اخلاقی آنان نیز رو به ضعف نهاده است.از آن جا که مفاهیمی همچون خداوند، وحی و قیامت اساس اعتقادات انسان را تشکیل می دهند و با ابزارهای حسی و تجربی قابل اثبات نیستند، طبعا انسان هایی که مبنای کارشان را بر تجربه حسی گذاشته اند، این مسائل را انکار می کنند و دست کم با شک و تردید به آن ها می نگرند.
این نوع تلقی و بینش با دین سازگار نیست; چرا که اساس دین بر یقین است: «…و هم بالاخرة هم یوقنون » (لقمان: 4) .
اما در مغرب زمین چون به فلسفه های مادی و ماتریالیستی بها داده می شود، از یک سو پایه های اعتقادی بسیاری از مردم سست شده است و از سوی دیگر، از آنجایی که زندگی انسان بدون نظام اخلاقی امکان پذیر نیست، یک نظام اخلاقی غیر دینی پایه ریزی کردند که اعتقاد به خدا و قیامت و وحی در آن وجود ندارد.این کار نه تنها نتیجه نداد، که امروزه بسیاری از فیلسوفان غربی تصریح می کنند اخلاق منهای دین مساوی است با بی اخلاقی; اگر دین ار عرصه اجتماع کنار رود، جایی برای ارزش های اخلاقی باقی نخواهد ماند; زیرا در این صورت نظام ارزشی، از پایه فکری و منطقی برخوردار نخواهد بود.مثلا برای پذیرش یک کار خوب یا بد نمی توان دلیل عقلانی آورد.
بنابراین، در صورتی ما می توانیم یک نظام ارزش صحیحی داشته باشیم که مبتنی بر بینش های صحیحی باشد.این بینش ها بر پایه هایی استوار است که باید برای ما ثابت و قابل درک گردند.اگر سه اصل توحید، نبوت و معاد، که جزو اصول دین است، به درستی برای انسان تبیین گردد، آن گاه می توان یک نظام ارزش صحیحی را بر پایه این اصول پی ریزی کرد.
جهت دادن به زندگی در پرتو اعتقاد به معاد
یکی از اصول دین ما، اعتقاد به معاد و جهان آخرت است.این اصل، که روح تعالیم انبیا را شکل می دهد، به صورت های مختلف در قرآن و احادیث بیان شده است.بخشی از آیات قرآن در این زمینه مقایسه بین زندگی دنیا و زندگی آخرت است.در باب معاد و زندگی پس از مرگ، دو نوع جهان بینی وجود دارد: یک تلقی می گوید: پس از مرگ همه چیز تمام می شود.تلقی دیگر می گوید: انسان پس از مرگ برای همیشه خواهد ماند.یکی از ارکان جهان بینی اعتقاد به معاد پس از مرگ است.حتی بعضی از ادیانی که قایل به نبوت نیستند، به معاد اعتقاد دارند.کاوش های باستان شناسی نشان می دهد که انسان هایی که هزاران سال پیش می زیسته اند نیز بعضا اعتقاد به معاد داشته اند; زیرا کشف اشیایی که در کنار آن ها در قبر دفن شده، نشان می دهد که آنان می خواسته اند مردگانشان پس از زنده شدن، از این ابزار استفاده نمایند.
فلسفه دین و ارسال رسل بر این اصل استوار است که انسان را متقاعد کند که زندگی دنیا، زندگی اصلی نیست، بلکه مقدمه ای است برای سرای دیگر.زندگی در دنیا، شبیه دورانی است که انسان در جنین مادر به سر می برد; یعنی همان گونه که انسان دوران جنینی را جزو عمر خود به حساب نمی آورد، نباید زندگی دنیایی خود را نیز به حساب آورد، زندگی واقعی و ابدی هنگامی شروع می شود که انسان از این دنیا به سرای دیگر قدم بگذارد.
انسان نباید از این مسائل اعتقادی غفلت کند.قرآن به ما می آموزد که باید برخی از مطالب را تکرار نماییم تا نسبت به آن ها توجه بیش تری پیدا کنیم.خواندن نمازهای یومیه، که مرتب تکرار می شود، نمونه ای از این توجه و تذکار است.یکی از تعابیر قرآن در خصوص مرگ این است که زندگی واقعی پس از مرگ است.قرآن در این زمینه می فرماید: «و ما هذه الحیاة الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخرة لهی الحیوان.» (عنکبوت: 64) ; این زندگانی چند روزه دنیا سرگرمی و بازیچه ای بیش نیست و زندگانی به حقیقت دار آخرت است.این آیه بر این مطلب تاکید می کند که حیات منحصرا در زندگی آخرت است، و زندگی دنیا بازیچه ای بیش نیست.قرآن در جای دیگر می فرماید: «در روز قیامت وقتی کافر می بیند چیزی ندارد که به کارش بیاید، می گوید کاش خاک بودم تا چنین به آتش کفر نمی سوختم: (نبا: 40)
آخرت; محل سعادت و شقاوت واقعی انسان
آموزه دیگری که قرآن در این زمینه مطرح می کند این است که می فرماید: جای خیر و سعادت و متقابلا جای شر و شقاوت هر دو در آخرت است: «فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق.» (هود: 106) «و اما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین فیها ما دامت السماوات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ» (هود: 108) هرکسی از هر قوم و ملیتی، به گونه ای درکی نسبت به مفهوم خوشبختی و بدبختی دارد.همه فیلسوفان از گذشته های دور تاکنون در این باره بحث کرده اند.اکثر قریب به اتفاق اندیشمندانی که در مورد سعادت و شقاوت بحث کرده اند، صرفا به این مساله پرداخته اند که انسان برای خوشبختی در این دنیا چه کارهایی را باید انجام دهد.اما قرآن می گوید: سعادت مختص کسانی است که در بهشت اند و شقاوت از آن کسانی است که در جهنم اند.
قرآن ناراحتی ها و گرفتاری ها و نیز خوشی ها و راحتی های مردم در این دنیا را انکار نمی کند، ولی از آن ها به عنوان وسیله و ابزار آزمایش یاد می کند: «انما اموالکم و اولادکم فتنه » (انفال: 28)، «و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة » (انبیاء 35) برخی از مردم چنین می پندارند که خوش بودن در دنیا به معنای عزیزبودن نزد خداست و به عکس، محرومیت از نعمت های دنیا نشانه غضب خداوند است.در حالی که قرآن می فرماید هر دوی این ها برای آزمایش انسان است: «فاما الانسان اذا ما ابتلاه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن و اما اذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربی اهانن » (فجر: 15- 16) انسان باید نه از خوشی های دنیا سرمست و مغرور شود و نه از ناخوشی های آن خیلی غمگین و ناراحت.قرآن می فرماید: «لکی لا تاسوا علی ما فاتکم و لاتفرحوا بما آتاکم » (حدید: 23) ; هرگز بر آن چه از دست شما رود دلتنگ نشوید و به آنچه به شما رسد دلشاد نگردید.
یکی از تعالیم اصلی همه انبیا، که در کتاب های آسمانی و به ویژه در قرآن آمده، این است که زندگی واقعی در سرای دیگر است و حتی عمرهای طولانی انسان در این دنیا در مقایسه با آخرت، به اندازه یک چشم برهم زدن هم نیست.
قرآن می فرماید: «قد افلح من تزکی و ذکر اسم ربه فصلی بل تؤثرون الحیاة الدنیا و الاخرة خیر و ابقی » (اعلی: 14- 18) ; حقا که فلاح و رستگاری یافت آن کس که تزکیه نفس کرد و به ذکر نام خدا به نماز پرداخت - اما مردم از جهل به سوی سعادت نروند - بلکه زندگانی دنیا را بگزینند و عزیز دارند.در صورتی که، منزل آخرت بسی بهتر و پاینده تر است.آخرت در مقابل دنیا اساسا قابل مقایسه نیست; آن بقای حتمی دارد و این فنای حتمی.اگر انسان بخواهد جهان بینی صحیحی داشته باشد، باید این پایه فکری اش را محکم کند که دنیا محل عبور و گذراست و مقدمه ای است برای جهان باقی.
خوشی ها و ناخوشی های دنیا، خیر و شر مطلق و واقعی نیستند.هرچند قرآن نسبت به برخی از امور مربوط به دنیا عنوان «خیر» اطلاق می کند، اما این خیر، نسبی است.از جمله این که می فرماید: «و انه لحب الخیر لشدید» (عادیات: 8) و یا «ان ترک خیرا الوصیة للوالدین و الاقربین » (بقره: 108) این که چرا قرآن در مورد مال تعبیر خیر به کار برده، نکته های تفصیلی فراوانی دارد.اجمالا این که باید مال حلالی باشد تا انسان آن را برای فرزندان خود باقی گذارد.
انسان مادامی که جهان آخرت را ندیده می پندارد که زندگی این دنیا حیات است و پس از آن فنا و نیستی است.اما وقتی جهان آخرت را دید، می بیند که حیات واقعی آن جاست.تاکید فراوانی که به خواندن سوره اعلی در نماز شده است به دلیل وجود معانی و تعابیر بلندی است که در آن به کار رفته است.اگر انسان با توجه کامل آن را بخواند، قطعا تاثیر شگرفی بر او خواهد گذاشت.صرف ترکیب حروف عربی تاثیری در روح ما ندارد، بلکه دقت در معانی واژه ها و توجه به مفاهیم آن اثربخش است.مفهوم «و الاخرة خیر وابقی » (اعلی: 18) را همواره باید در ذهن خود تکرار کنیم تا زمینه ای برای همه کارهای خیر فراهم شود; زیرا در نظام ارزشی اسلام همه چیز بر این اساس است.امام صادق علیه السلام به عبدالله بن جندب می فرمایند: «الخیر کله امامک و ان الشر کله امامک و لن تری الخیر و الشر الا بعد الاخرة » ; همه خوبی ها پیش روی توست و همه بدی ها در آینده است، هرگز خوبی و بدی نخواهی دید جز در آخرت.این فراز از سخن حضرت به این معناست که خیر و شری که انسان دراین دنیا دارد، خیر و شر نسبی است، خیر و شر حقیقی در آخرت است.خوبی ها و بدی های این دنیا آن قدر ضعیف اند که اصلا قابل توجه نیستند.البته، درک این واقعیت برای بسیاری از مردم مشکل است.انسانی که شصت هفتاد سال زحمت می کشد تا زندگی راحتی را برای سال های آخر عمر خود فراهم سازد، ممکن است به آسانی نتواند از آن چشم پوشی نماید. انسان براساس فطرت خود به دنبال چیزی است که دوام داشته باشد.دلبستگی ما به بعضی از ظواهر دنیا به این دلیل است که آن ها دوام نسبی دارند.اما آیا واقعا این ها فناناپذیر و دایمی اند؟ وقتی در قرآن داستان فریب خوردن حضرت آدم و حواء را می خوانیم متوجه می شویم که ابلیس از همین نکته، یعنی میل انسان به ابدی بودن، استفاده کرد و به نتیجه رسید: «هل ادلک علی شجرة الخلد و ملک لا یبلی؟ » (طه: 120) ; آیا میل داری - تو را بر درخت ابدیت و ملک جاودانی دلالت کنم؟ امام صادق علیه السلام در ادامه می فرمایند: «لان الله جل و عز جعل الخیر کله فی الجنة و الشر کله فی النار لانهما الباقیان.» یعنی خیر و شر واقعی در بهشت و جهنم خواهد بود که دایمی و همیشگی هستند.
بنابراین، از خیر دنیا باید برای آبادی آخرتمان استفاده کنیم و از شر آن دور شویم تا مانع تکامل ما و سعادت ابدی مان نشود.
پی نوشت:
1.محمدباقر مجلسی بحار الانوار، ج 78، ص 284، روایت 1، باب 24
شناخت و معرفت یک مسأله بنیادین در مباحث فلسفی است. البته گزافه گویی است که گفته شود شناخت برانگیزنده انسان ها به کوشش و تلاش هاست بلکه در این اندازه می توان پذیرفت که شناخت در تقویت و تأکید تلاش ها مؤثر است.به نظر می رسد شناخت هیچ وقت انگیزه نیست بلکه انگیزه انسان در تلاش ها و کوشش ها، تمایلات و خواست های درونی انسان است. انسان چیزی را می خواهد، این خواست او را به حرکت و عمل برمی انگیزد؛ وقتی که به دنبال هیجان و تمایل و خواست به سوی عمل برانگیخته می شود، نیاز به شناخت را احساس می کند. نقش شناخت این است که به ما نشان بدهد چگونه از چه راه یک خواسته را تأمین و ارضا کنیم. تا در درون انسان امیال و گرایش های نهفته ای نسبت به چیزی مانند کمال وجود نداشته باشد، آن شناساندن نمی تواند ایجاد حرکت کند. در حقیقت این شناسایی آن میل نهفته را در انسان بیدار می کند، وگرنه شناخت برای کسی که اصلاً تمایلی به چیزی ندارد حرکت آفرین نیست.شناخت و آگاهی انسان سه قلمرو اصلی دارد:
1.اموری که هیچ ارتباطی به انسان ندارد؛
2. اموری که مستقیم به رفتار انسان مربوط است؛
3) اموری که غیرمستقیم به رفتار انسان مربوط است.شناسایی و آگاهی در قلمرو گروه دوم در حرکت انسان بسیار اثر دارد؛ در نوع گروه سوم تا حدودی مؤثر است، ولی شناسایی های گروه اول هیچ تأثیری در حرکت انسان ندارد؛ مگر به عنوان جستجوگری؛ یعنی به عنوان یک میل دیگر در انسان مانند میل به آگاهی که انسان دوست دارد چیزی را بداند، اما همین قدر که دانست دیگر حرکت جدیدی در او به وجود نمی آید.میل به آگاهی و کنجکاوی انسان را بر دست یابی به شناخت برمی انگیزد و شناخت به تنهایی نمی تواند انگیزه و محرک و عامل باشد؛ چون رفتار و اعمال انسان حتی شناسایی برخاسته از تمایلات انسانی است.اکنون پرسش ما آغاز می شود که پس نقش شناخت چیست؟ شناخت در برانگیختن انسان و در عمل یکی از سه نقش را دارد:
1.تشخیص مصداق علاقه و میل انسان به چیزی مانند هنر، انسان را به سوی شناخت بیشتر آثار هنری برمی انگیزد. یکی از آنها شناخت انواع نقاشی ها و استاد ارزنده در این هنر است. مصداق شناسی بازتاب این شناخت است. چنین شناختی همین اندازه مؤثر است؛ یعنی کار و نقش این شناخت درا ین جا تنها نشان دادن مصداق است، وگرنه خود شناخت نمی تواند در انسان ایجاد حرکت کند؛ آن چه برانگیزاننده و محرک انسان است میل و ذوق هنری نسبت به نقاشی و ترسیم آن است
2. شناسایی روش گاه انسان مصداق را می شناسد، اما راه درست استفاده از این مصداق را نمی داند؛ یعنی نقش دوم شناخت عبارت از نشان دادن بهترین روش و بهترین راه برای استفاده از یک مصداق یا یک وسیله شناخته شده است. در حقیقت نقش شناخت در نشان دادن راه و روش استفاده از مصداقی است که انسان با آن آشنا است.
3رشد تمایلات نهفته در انسان(رشد استعدادها)انسان با بخشی از تمایلاتی که دارد خیلی راحت آشناست مانند میل جنسی، جاه طلبی، شناسایی این تمایلات در انسان کار دشواری نیست؛ اما یک بخش از تمایلات در انسان است که نهان است. این ها به شرطی می توانند در انسان برانگیخته شود که خوب شناخته شوند تا با آن شناخت رشد یابند. انسان تمایلاتی دارد که نهفته است و میدان تجلی و زمینه رشد پیدا نکرده است؛ شناخت یکی از عواملی است که می تواند به کشف و رشد این تمایلات در انسان بسیار کمک کند.توجه به هر سه شناخت نشان می دهد که هیچ گاه خود شناخت حرکت آفرین نیست؛ بلکه برای ایجاد حرکت در انسان ها باید روی تمایلات آن ها توجه نمود و انگشت گذاشت. شناخت و آگاهی اگر مربوط به تمایلات انسان ها نباشد و در بهبود زندگی انسان ها نقشی به عهده نگیرد، شناخت مفید نیست. دانشی که به شکلی با یکی از نیازهای طبیعی انسان مربوط نشود، معرفت و شناخت غیرمفید است. شناخت باید به صورتی بتواند در خدمت تمایلی قرار گیرد، البته این تمایلات گاه تمایلات شرورانه و ناهنجار است که باعث تیره بختی و تیره روزی انسان می شود و تیغ دادن در کف زنگی مست است. اگر تمایلات ضدانسانی در انسان رشد کرده باشد شناخت نمی تواند در او حرکتی به سوی کمال و سعادت برای خودش یا برای جامعه اش به وجود بیاورد.هر علم و دانش و شناختی می تواند آثار سوء و بدی به جای بگذارد و مایه بدبختی انسان و جامعه بشری شود بنابراین نمی توان گفت شناخت حرکت آفرین و سعادت آور است؛ چون مسأله مهم تمایلات، خواسته ها و کشش های انسان است.غایات شناخت در قرآن غایات و اهداف زیادی در زندگی انسان مطرح است. قرآن این غایات را در دو میدان کلی نور و ظلمت شناسایی می کند. بازشناختن میدان های نورانی زندگی از میدان های ظلمانی آن قدرها هم مشکل نیست. چرا که قرآن به صراحت می گوید: «الله ولی الذین ءامنوا یخرجهم من الظلمت الی النور و الذین کفروا أولیاوهم الطغوت یخرجونهم من النور الی الظلمت؛(1) خداوند ولی کسانی است که ایمان آورده اند آنان را از تاریکی ها به سوی نور بیرون می برد و کسانی که کافر شدند اولیای آنها طاغوت هستند و آنان را از نور به سوی تاریکی ها بیرون می کنند.» گویی مسئله نور و ظلمات و میدان تاریکی و روشنی را برای زندگی چیز مفهوم و ملموسی تلقی کرده است و تنها حالا می گوید خداست که شما را از تاریکی ها به سوی روشنی می برد و طاغوت و عوامل سرکشی هستند که شما را از میدان روشن زندگی به میدان تاریک و شب تار و تیره تباهی آور می کشاند، از این رو قرآن در عین آن که روی نقش علم و آگاهی تکیه فراوان دارد، تصریح می کند که کسانی هستند که با وجود علم و آگاهی به عمد به سوی تباهی، کفر و فساد می روند؛ وقتی می بینیم کسانی با علم و آگاهی به سمت تباهی و فساد می روند و می فهمیم که علم و شناخت به تنهایی نقش تعیین کننده ندارد؛ خداوند می فرماید: «فلما جاءتهم ءایتنا مبصره قالوا هذا سحر مبین¤ و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوا فانظر کیف کان عقبه المفسدین؛(2) وقتی آیات و نشانه های روشنگر ما برای اینان آمد، آیاتی که می توانست بصیرت و بنیادی پدید آورد، نشانه هایی که مبصر یعنی بصیرت آفرین و بینش آور بود. در برابر این نشانه های روشن روشنگر بینش زا گفتند که این سحر و جادویی آشکار است؛ گفتند: این جادو و سحر است و منکر نشانه ها شدند با این که در دل نسبت به آنها یقین داشتند؛ یعنی عملاً منکر آن شدند، چرا؟ از جهت ظلم و علو و برای این که خوی تجاوز بر آنها چیره بود.» خوی جاه طلبی، برترجویی و تفوق طلبی بر آنان غالب بود. میل و گرایش به تجاوز به حقوق دیگران و علو و برتر طلبی سبب شد که آنها دانسته با وجود یقین به این که این ها نشانه های خدایی هستند، بگویند این ها سحر و افسون هستند.به هرحال استفاده از شناخت نیز موکول به این است که در میدان و قلمرو جاذبه تمایلات عالی انسانی قرار گیرد؛ از این رو قرآن روی این که ملکات عالی را در انسان بارور کند، تکیه دارد؛ و عبارت گوناگون که پایه دین تلقی می شود، همه میدان های بارور کردن و رشد آن تمایلات است.بسیاری از مردم زمینه های فطری تربیت را در خود از میان برده اند؛ از این رو هدایت ها و عوامل آن در آنان تأثیرگذار نیست، زیرا به جای بهره نیکو از ابزارهای هدایت به تجاوز و سوء استفاده از آن پرداختند: «مثل الذین حملوا التوریه ثم لم یحملوها کمثل الحمار یحمل أسفارا؛(3) داستان آن ها که تورات را به آنها دادیم، به جای این که حاملان پیکر تورات بودند، مانند خری است که یک بار کتاب سوارش کرده باشند.» بهره گیری از ابزارهای هدایت(قرآن) درصورتی است که زمینه های فطری در انسان از میان نرفته باشد وگرنه چیزی جز خران باربر چیزی نیست.نتیجه آن که علم، معرفت و شناخت درحد یک چراغ روشنگر ارزنده است که باید در دست انگیزه ها، خود انگیختگی ها و برانگیختگی ها، عشق ها، شورها و ایمان ها قرار گیرد و انسان را به راه های درست و صحیح عمل بکشاند، وگرنه شناخت به تنهایی نمی تواند انگیزه عمل شود، بنابراین شناخت تنها به صورت کمک و هدایت کننده ای برای انگیزه های عمل است؛ و در حقیقت انگیزه های عمل چیزی غیر از شناخت است.ریشه انگیزه های عمل را باید در تمایلات، عشق ها و شورها و ایمان جست؛ بنابراین پیش از اصلاح شناخت باید ازنظر عشق ها، شورها و انگیزه ها تلاش و کوشش نماییم تا آن را در جهت درست و صحیح قرار دهیم.
1- سوره بقره آیه.2،
2. نحل ، آیه13.
3. سوره جمعه آیه 14.
در قرآن آیات فراوانی وجود دارد که نتیجه تدبر و تفکر در آیات الهی را هدایت، نور، ایمان و… ذکر میکند. قرآن و تدبر و تفکر در آیات آن، از جمله عوامل بسیار مؤثر در رشد مثبت و هنجار استعدادهای درونی انسان است. از سوی دیگر، کمالجویی از جمله خواهشهای فطری و درونی انسان است که با رشد و بالندگی صحیح استعداد بالقوه او در پرتو هدایت الهی، و با به فعلیّت رسیدن آن، میتواند در مسیر زندگی بروز و ظهور داشته باشد و کمالجویی در علم نیز از جمله مصادیق خواهشهای درونی است که در طول تحصیل در پرتو هدایتهای قرآنی، تقویت و بالنده میگردد.
قرآن، دو کار اساسی نسبت به انسانها بر عهده دارد:نخست آنها را از هرگونه بیماری، عیب، ظلمت و نارساییهای فکری، اخلاقی و عملی پاک میسازد؛ سپس برای جوانه زدن شکوفههایِ فضایل انسانی، آنها را به سوی ارزشها و صفات پسندیده و خداگونه هدایت و تربیت میکند.
خداوند متعال در اینباره میفرمایدوَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّـَـلِمِینَ إِلآ خَسَارًا؛ (اسرأ، 82) قرآن را نازل میکنیم که شفا و رحمت برای مؤمنان است و ستمگران را جز خسران ]و زیان[ نمیافزاید. در این آیة شریفه، “شفأ” به مرحلة پاکسازی درونی و “رحمت” به مرحلة هدایت به سوی خدا اشاره دارد. آری، قرآن نسخة شفابخش، برای هرگونه انحرافات اعتقادی و اخلاقی است. اگر کسی میخواهد خود را از بیماری شرک، جهل، غرور، حسد، نفاق، دروغ، غیبت، بیصداقتی، اعمال زشت و… نجات دهد، دارویش در قرآن هست.
خداوند متعال میفرمایدقَدْ جَآءَتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَآءٌ لِّمَا فِی الصُّدُورِ؛ (یونس، 57) از سوی پروردگارتان اندرز و شفادهندة دلها نازل شد
علی7 میفرماید"از این کتابِ بزرگِ آسمانی برای بیماریهای خود شفا بخواهید و برای حل مشکلاتتان از آن یاری بطلبید؛ چرا که در این کتاب درمان بزرگترین دردهاست:درد کفر و نفاق و گمراهی و ضلالت.ترجمه نهجالبلاغه، محمّد دشتی، خ 176، ص 332ـ334، افق فردا.)
البته این نسخه، مانند نسخههای دیگر، هنگامی در قلب و روح انسان اثر دارد که به آن عمل شود. آثارش وقتی نمایان میشود که فرمانش را در زمینه علم و آگاهی و عدل و داد و تقوا و پرهیزگاری، اتحاد و صمیمیت، از خودگذشتگی و جهاد و… بپذیریم و بدان عمل کنیم. آنگاه به سرعت خواهیم دید که نابسامانیهایمان سامان مییابد.(ر.ک:تفسیر نمونه، ج 12، ص 236ـ242.)
در اینجا به چند مورد از تأثیرها و اشارههای قرآن به ابعاد مثبت شخصیت و رفتار انسان میپردازیم:
1. درمان دردهای درونی:خداوند در قرآن میفرمایدیَـََّأَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَآءَتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَآءٌ لِّمَا فِی الصُّدُور؛(یونس،57) ای مردم!اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است؛ و درمانی برای آنچه در سینهها است ]درمانی برای دلهای شما[ در آیة دیگر میفرماید:وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِین؛(اسرأ،82) و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل کردیم.
2. شخصیت قرآنی در گرو دانستن و فهمیدن:قرآن کریم انسان را به تفکّر در جهانی که او را احاطه کرده است ترغیب، و او را به شناخت کلیه رمز جهان هستی رهنمون میکند. قرآن، انسان را با حلّ مهمترین مسئلة جهان هستی، یعنی فهم سازمان حتی، شناخت مبدأ و معاد آشنا میکند:الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَـَمًا وَقُعُودًا وَعَلَیَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَـَوَ َتِ وَالاْ ؟َرْض؛(آلعمران،191) آنان که خدا را در حال ایستاده و نشسته و آن گاه که بر پهلو خوابیدهاند، یاد میکنند؛ و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند".
3. پرهیز از تقلید کورکورانه و ترغیب به استقلال فکری:قَالُواْ یَـَصَـَـلِحُ قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَـَذَآ أَتَنْهَغنَآ أَن نَّعْبُدَ مَا یَعْبُدُ ءَابَآؤُنَا؛(هود،62) گفت:ای صالح!به راستی تو پیش از این، در میان ما مایة امید بودی، آیا ما را از پرستش آن چه پدران ما میپرستیدند باز میداری؟”
4. مسئولیتپذیری:شخصیتی که تحت تأثیر تربیتهای قرآنی قرار گرفته، شخصیتی مسئولیتپذیر است؛ نه تنها در مقابل کجروی، انحراف، جهالت و فساد سکوت نکرده در آن حل نمیشود، بلکه در برابر حرکت جامعه و خانواده و نزدیکان خویش نیز، خود را مسئول میداند و برای هدایت دیگران، خود را به زحمت میاندازدیَـََّأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ قُوَّاْ أَنفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَة؛(تحریم،6) ای کسانی که ایمان آوردهاید!خودتان و کسان خود را از آتشی که سوخت آن مردم و سنگها هستند حفظ کنید؛ “لَعَلَّکَ بَـَخِعٌ نَّفْسَکَ أَلآ یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ ؛(شعرأ،3) شاید تو از ]اندوه[ این که ]مشرکان[ ایمان نمیآورند، جان خود را تباه سازی.
5. استواری و پایداری:خداوند در داستان حضرت موسیغ وقتی از راهیابی جادوگران به حق سخن میگوید، که سبب ایمان آنها شد، از پایداری آنان یاد میکند:قَالُوَّاْ إِنَّآ إِلَیَ رَبِّنَا مُنقَلِبُون # وَمَا تَنقِمُ مِنَّآ إِلآَّ أَنْ ءَامَنَّا بِ ؟‹َایَـَتِ رَبِّنَا لَمَّا جَآءَتْنَا رَبَّنَآ أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ ؛(اعراف،125ـ126) ]جادوگران فرعون که با دیدن اعجاز حضرت موسیغ ایمان آورده بودند، در مقابل تهدید او[ گفتند:ما به سوی پروردگارمان باز خواهیم گشت و تو ما را به کیفر نمیرسانی، جز برای این که ما به ]معجزات و[ آیات پروردگارمان ـ وقتی برای ما آمد ـ ایمان آوردهایم، پروردگارا!بر ما شکیبایی فرو ریز و ما را مسلمان بمیران.6. روحیه برابری و برادری:انسان قرآنی” از حیات اجتماعی، خود را عضوی از پیکر جامعه میداند و دیگر انسانها را خواهران و برادران خود میداند:إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ؛(حجرات،10) همانا مؤمنان برادران یک دیگر میباشند.
7. ایثار و فداکاری:وَ یُؤْثِرُونَ عَلَیََّ أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَة؛(حشر،9) و آنها را بر خود مقدم میدارند، هر چند خودشان بسیار نیازمند باشند.
8. ترغیب به بندگی خدا و رهایی از بندگی دیگران:یَـََّأَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم؛(بقره،21) ای مردم!پروردگار خود را عبادت کنید، آن کس که شما را آفرید.؛ “إِن کُلُّ مَن فِی السَّمَـَوَ َتِ وَ الاْ ؟َرْضِ إِلآ َّ ءَاتِی الرَّحْمَـَنِ عَبْدًا ؛(مریم،93) تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، بندة اویند."؛ “أَن لآ تَعْبُدُواْ الشَّیْطَـَنَ إِنَّهُو لَکُمْ عَدُوُّ مُّبِینٌ ؛(یس،60) شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است.
9. اعتقاد به مبدأ و معاد:إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَیْهِ رَ َجِعُونَ ؛(بقره،156) ما از آن خداییم و به سوی او باز میگردیمالبته تأثیرات سازندة قرآن بر شخصیت انسان، پیشتر از آن است که بیان شد. و اشاره به موارد مذکور، تنها در حدّ پاسخ به یک پرسش است.
آثار قرآن در زندگي فردي و اجتماعي بشر به شرح زير است:
1.قرآن، سبب هدايت فرد و جامعه است
ذَ َلِكَ الْـكِتَـَبُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًي لِّلْمُتَّقِين;(بقره،2) هيچ شكي در اين كتاب نيست، قرآن هدايت براي پرهيزگاران است.”
2.قرآن، انسان را از غفلت خارج ميكند و به مقام توجه و تذكر ميرساند“وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْءَانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مَّدَّكِرٍ;(قمر،17) ما قرآن را براي متذكر شدن آسان ساختيم; آيا متذكر شوندهاي هست؟”
3.قرآن شفا همه بيماريهاي فكري، اخلاقي و حتي جسمي است
“وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ لاَ يَزِيدُ الظَّـَـلِمِينَ إِلآ خَسَارًا;(اسرأ،82) قرآن را نازل ميكنيم كه شفا و رحمت براي مؤمنان است…”
امام عليميفرمايد: “از اين كتاب بزرگ آسماني براي بيماريهاي خود شفا بخواهيد و براي حل مشكلاتتان از آن ياري بطلبيد; چرا كه در اين كتاب درمان بزرگترين دردهاست: درد كفر و نفاق و گمراهي و ضلالت."(مستدرك الوسائل، محدث نوري، ج، ص، مؤسسه آل البيت.(
و در جاي ديگر ميفرمايد: “كتاب خدا را محكم بگيريد، زيرا رشتهاي بسيار مستحكم است و نوري آشكار است، دارويي شفا بخش و پربركت است و آب حياتي است كه عطش تشنگان حق را فرو مينشاند; هر كس به آن تمسك
جويد او را حفظ ميكند، و آن كسي كه به دامنش چنگ زند نجاتش ميبخشد"(بحار الانوار، علامه مجلسي، ج، ص، مؤسسه الوفأ.)
4.قرآن نجات دهندة از فتنهها، شفاعت كننده انسانها و راهنمايي به بهشت است.
پيامبر اكرمميفرمايد: “هر گاه فتنهها چون شب تار شما را احاطه نمود به قرآن روي آوريد چرا كه شفاعتش پذيرفته و گزارشش از اعمال بندگان تصديق ميشود. هر كه قرآن را پيشواي خويش قرار دهد، او را به بهشت رهبري نمايد و هر كه آن را پشت سر اندازد به دوزخش كشاند، راهنمايي است كه انسان را به بهترين راهها، راهنمايي ميكند."(اصول كافي، كليني، ج، ص 598، دارالكتب الاسلاميه.)
5.قرآن، سبب آرامش دروني است زيرا يكي از نامهاي قرآن، ذكر است
“ذَ َلِكَ نَتْلُوهُ عَلَيْكَ مِنَ الاْ َيَـَتِ وَالذِّكْرِ الْحَكِيم;(آلعمران،58) و يادآوري حكيمانه است.” و خداوند ميفرمايد:
“الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئـِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئـِنُّ الْقُلُوب;(رعد،28) آگاه باشيد با ياد خدا قلبها آرامش مييابد. و… .
بي شك، تربيت و تزكيه انسانها، برخورداري از جامعهاي ايده آل و سعادت جاودانة همگان در گرو شناخت قرآن، انس با آن، كسب معارف والاي آن، عمل به احكام و دستورات اين كتاب الهي است.
نقش قرآن در زندگی بشری در ابعاد مختلف فردی، اجتماعی و حتی بین المللی، قابل دقت و بررسی است که به طور مختصر به بعضی از آنها اشاره می شود:یکم. انسان نیازمند ارتباط مستقیم با آفریننده و هستی بخش خود است. این ارتباط اگر چه از طریق مناجات و رازگویی درونی و قلبی انجام می گیرد؛ اما دسترسی به کلمات خود خداوند، بسیار لذت بخش و اطمینان آور است. چنان که اقبال لاهوری گفته است: «اگر می خواهی خدا با تو سخن بگوید، قرآن بخوان»
.این ویژگی به طور کامل، تنها برای قرآن مجید باقی مانده است و هیچ کتاب آسمانی دیگر، چنین جایگاهی ندارد.دوم. انسان در تکاپو و جست و جوی آگاهی های صحیح و معارف بلند و پرمعنا است. البته با استفاده از تجربیات بشری و تلاش های علمی، به بسیاری از آگاهی ها می توان دست یافت؛ اما برای اطمینان به درستی یافته های خود و آگاهی به آنچه برای او دست نایافتنی است، نیاز به یک منبع اصیل و غنی بسیار محسوس است؛ چنان که از زبان امام راحل(ره) گفته شده است: «اگر قرآن نبود، درهای معرفت بر ما بسته بود».قرآن مجید در این باره جایگاه ممتازی دارد. تعریفی که قرآن از انسان دارد «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهًٔ»؛ بقره (۲)، آیه ۳۰. و تعریفی که قرآن از خداوند ارائه کرده است: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ»؛ شوری (۴۳)، آیه ۱۱.، همراه با بیان صفات جمال و جلال و تعریفی که از نظام هستی و حیات و شعور همگانی موجودات ارائه داده «وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»؛ رعد (۱۳)، آیه ۱۳. و بیانی که از پیوستگی و هماهنگی منظم همه کرات و افلاک و زمین و آسمان دارد «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها…»؛ شمس (۹۱)، آیه ۴ ۱.و… نیازمندی همه جامعه بشری و پویندگان راه حق و حقیقت را به این کتاب آسمانی ضروری و آشکار ساخته است؛ زیرا بعضی از دانش ها به جز از طریق قرآن، برای بشر دست یافتنی نیست: «وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ»؛ بقره (۲)، آیه ۱۵۱.؛ «و آنچه را نمی دانستید به شما یاد می دهد..»
.از جمله آگاهی هایی که جز از طریق قرآن راهی برای دریافت آن نیست، آگاهی درباره جهان پس از مرگ و جزئیات جهان آخرت است؛ زیرا هیچ کدام از افراد بشر، تجربه تکرار و رفت و آمد آن را ندارند و درک بشری، هیچ گونه سابقه ذهنی از آن ندارد. در حالی که در سوره «واقعه»، «صافات»، «مرسلات» و… صحنه قیامت به تصویر کشیده شده است.سوم. نقش برجسته دیگر قرآن این است که از سابقه تاریخ بشر، خبرهای درست و مطابق واقع را نقل کرده و سرگذشت پیامبران و محتوای پیام آنان را بدون هرگونه تحریف و دسیسه بشری به انسان ها رسانده است. ازاین رو قرآن حتی بر پیروان تورات و انجیل، منّت شایان توجهی دارد که چهره پیامبران بنی اسرائیل را به درستی معرفی کرده و حضرت موسی، عیسی، زکریا و… را آن گونه که بوده اند به دور از هر گونه تهمت و توهینی شناسانده و دست تحریف گران و دسیسه گران را نقش بر آب ساخته است. قرآن مجید در این باره می فرماید: «وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ»؛ مائده (۵)، آیه ۱۱۶.؛ «ای عیسی پسر مریم! آیا تو گفتی به مردم که من و مادرم را همچون دو خدا به جای خداوند بپرستید؟! گفت: منزهی تو! مرا نشاید که چیزی را که حق نیست بگویم»چهارم. نقش برجسته دیگر قرآن برای جامعه بشری، این است که ظرفیت جهان شمولی دارد و پیام های آن برای تمام مصلحان جهان و حافظان حقوق بشر، قابل اعتنا و کاربردی است. تکیه بر نقاط مشترک پیروان ادیان آسمانی و پایبندی به اصول انسانی (مانند عدالت گستری، امانت داری و…)، تلاش برای ریشه کنی هرگونه ناهنجاری، ناپاکی و اختلاف و مخالفت با حق و درستی و… همگی شاخص هایی است که ظرفیت جهان شمولی قرآن را به نمایش گذاشته است. آیات نورانی قرآن، تمامی اصلاحگران و حق گرایان را به سوی محور وحدت و پاکی، به دور از هر گونه تعصب و خودخواهی، دعوت کرده است:
«قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلی کَلِمَهٍٔ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ»؛ آل عمران (۳)، آیه ۶۴.؛
«بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است، بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم و برخی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به پروردگاری نگیرد»بی تردید گستردگی دانش بشر، تحولات شایان توجهی داشته و شکوفا سازی طبیعت و سلطه بر آن، به دست قدرت علمی و اطلاعاتی انسان و تجربه های بشری، تا حدود زیادی تأمین شده است. قرآن خود این تحول آفرینی را در گستره ظرفیت های انسان دانسته است: «هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها»؛ هود (۱۱)، آیه ۶۱.؛ «خداوند شما را در زمین ایجاب کرد و وظیفه شکوفایی و آبادانی و استخراج ظرفیت های زمین را به شما واگذار کرد».رسالت دین و قرآن، «شکوفایی متوازن، متعادل و هماهنگ انسان» است. بر این اساس باید انسان را شناخت و آغاز و انجام او را دانست. باید جایگاه انسان را در کل هستی به درستی تعریف کرد و رابطه او با خدا، خود، جامعه و طبیعت را تنظیم نمود.
رسالت علم ساخت جهان و رسالت قرآن، رشد ایمان و جهت دهی به حرکت انسان است و با توجه به اسارت علم در دست برخی از انسان های آلوده به قدرت و ثروت و فزون خواه، ضرورت پایبندی به کتاب آسمانی به دور از تحریف و یک مکتب الهی آشکار شده است.
پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) و اولياي خدا، با قرآن بسيار انس و الفت داشتند، و از فيوضات ظاهر و باطن آن بهره ميبردند، تنها به قرائت ظاهر آيات قرآن اكتفا نميكردند، بلكه در آيات آن تدبّر مينمودند و آيات را با تأنّي و شمرده و با صداي زيبا و جذاب و با توجه به معاني آن، و تصميم بر عمل به آن، ميخواندند؛ به عنوان مثال، در قرآن صدها بار جمله «يا اَيُّهَا الّذينَ آمَنُوا؛ اي كساني كه ايمان آوردهايد.» آمده است، حضرت رضا(ع) هرگاه هنگام تلاوت آيات قرآن به اين آيه ميرسيد و آن را ميخواند، بيدرنگ ميگفت: «لَبَّيْكَ اَللّهُمَّ لَبَّيْكَ؛ اجابت ميكنم فرمان و دعوت تو را اي خدا، اجابت ميكنم.»16 اين مطلب بيانگر آن است كه امامان معصوم(ع) با توجّه و تدبّر، آيات قرآن را ميخواندند، و همان دم تصميم ميگرفتند به دستورهاي خدا عمل نمايند، اينك در اين جا نظر شما را به نمونههايي از انس و علاقه امامان(ع) و اولياي خدا با قرآن جلب ميكنيم:
1ـ امام حسين(ع) آن چنان با قرآن، اُنس داشت، كه عصر روز تاسوعا در كربلا، كه دشمن تصميم حمله به سوي خيام آن حضرت و يارانش را داشت، به حضرت عباس(ع) فرمود: نزد دشمنان برو و به آنها بگو امشب را به ما مهلت بدهند چرا كه: «هُوَ يَعْلَمُ اَنّي اُحِبُّ الصَّلاةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ كِتابِهِ؛ خداوند ميداند و گواه است كه من نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.»17 امشب را به خاطر انجام نماز و تلاوت آيات قرآن، به ما مهلت دهيد.
2ـ امام سجّاد(ع) هنگامي كه سوره حمد را قرائت ميكرد، به آيه «مالِكِ يَومِ الدّين» ميرسيد، آن قدر اين آيه را با خضوع ويژهاي، تكرار ميكرد، كه نزديك بود، جانش به لب برسد18 و آن حضرت آن چنان با صداي زيبا و شيوا قرآن ميخواند كه وقتي سقّاها (آب رسانها) از كنار خانهاش عبور ميكردند، همان جا توقّف مينمودند تا صداي دلنشين آن حضرت را بشنوند.19
3ـ امام صادق(ع) با حالت ملكوتي خاصّي، آيات قرآن را در نماز تلاوت ميكرد، كه از حال عادي خارج ميشد، روزي چنين حادثهاي رخ داد، هنگامي كه حالت عادي خود را باز يافت، حاضران پرسيدند: «اين چه حالي بود كه به شما دست داد؟» آن حضرت در پاسخ فرمود: «ما زِلْتُ اُكَرِّرُ آياتَ الْقُرْآنِ حَتّي بَلَغْتُ اِلي حالٍ كَاَنَّنِي سَمِعْتُها مُشافِهَةً مَمَّنْ اَنْزَلَها؛ پيوسته آيات قرآن را تكرار كردم، تا اين كه به حالتي رسيدم كه گويي آن آيات را به طور مستقيم، از زبان نازل كننده قرآن، شنيدهام.»20
4ـ حضرت رضا(ع) آن چنان با قرآن، انس و الفت داشت، كه در هر سه روز، يك بار تمام قرآن را تلاوت ميكرد، و ميفرمود: «اگر خواسته باشم كه در كمتر از سه روز، قرآن را ختم كنم، ميتوانم، ولي هرگز هيچ آيهاي را نخواندم، مگر اين كه در معناي آن انديشيدم، و درباره اين كه آن آيه در چه موضوع، و در چه وقت نازل شده فكر كردم، از اين رو در هر سه روز همه قرآن را تلاوت ميكنم، وگرنه كمتر از سه روز همه قرآن را تلاوت ميكردم.»21
5ـ محدّث نوري صاحب مستدرك به سند معتبر نقل ميكند كه عالِم ربّاني و فقيه صمداني آية الله العظمي سيد محمّد مهدي بحرالعلوم (متوفّاي سال 1212 هـ.ق) روزي براي زيارت مرقد مطهّر اميرمؤمنان علي(ع) وارد حرم آن حضرت شد، ناگاه ديدند با حالت مخصوصي اين شعر را زمزمه ميكند:
به رخت نظاره كردن سخن خدا شنيدن چهخوش است صورت قرآن زتو دلربا شنيدن
· چهخوش است صورت قرآن زتو دلربا شنيدن چهخوش است صورت قرآن زتو دلربا شنيدن
پس از ساعتي، بعضي از او پرسيدند: به چه مناسبت اين شعر را در حرم ميخواندي؟ در پاسخ فرمود: «هنگامي كه وارد حرم شدم، حضرت حجّت امام زمان(عج) را در كنار ضريح اميرمؤمنان علي(ع) ديدم كه با صداي شيوا و بلند، به
از آن جا كه ماه رمضان، ماه نزول قرآن، ماه خدا و ماه تزكيه و تهذيب است و قرآن در شب قدر كه در اين ماه قرار گرفته، در قلب پيامبر اكرم(ص) تجلّي كرده، نتيجه ميگيريم كه ماه رمضان تجلّيگاه قرآن، و ماه انس با قرآن است.
قرائت قرآن مشغول بود، وقتي كه صدايش را شنيدم، اين شعر را خواندم، هنگامي كه به حرم رسيدم، آن حضرت، قرائت قرآن را به پايان رسانده، و از حرم خارج شد.»22
6ـ اميرمؤمنان علي(ع) پس از جنگ صفّين، روزي در مسجد كوفه خطبهاي براي ياران خواند، در آن خطبه از چند نفر از ياران برجستهاش كه در جنگ صفّين به شهادت رسيده بودند، يادي جانسوز كرد، و فرمود: «كجا هستند برادران من، همانها كه سواره به راه ميافتادند، و در راه حق قدم برميداشتند؟ كجا است عمّار ياسر؟ كجا است ابن تَيهان؟ كجا است ذو الشّهادتين؟ و كجايند مانند آنان از برادرانشان كه پيمان بر جانبازي بستند، و سرهاي آنان براي ستمگران فرستاده شد.»
آن گاه علي(ع) دست بر محاسن شريفش كند، مدّتي طولاني گريست و سپس به ذكر پارهاي از خصلتهاي آنان پرداخت كه نخستين خصلتشان تلاوت قرآن و عمل به آن بود، فرمود: «اَوِّهِ عَلي اِخْوانِيَ الّذينَ تَلُوا القُرْآنَ فَاَحْكَمُوهُ؛ آه بر برادرانم، همانها كه قرآن را تلاوت ميكردند، و به كار ميبستند.»23
7ـ كلام را كوتاه كرده، و از انس و الفت بنيانگذار جمهوري اسلامي، راحل كبير، حضرت امام خميني ـ قدّس سرّه ـ با قرآن، اندكي سخن به ميان ميآورم. امام خميني ـ قدّس سرّه ـ در ظاهر و باطن، توجّه بسيار و عميق اين بزرگمرد، رابطه بسيار گرمي با قرآن داشت، و از آن، استفادههاي فكري و
انس با قرآن در حقيقت از سه پايه تشكيل شده كه عبارتند از: 1 ـ خواندن آيات قرآن 2 ـ تدبّر و شناخت قرآن 3 ـ عمل به دستورهاي قرآن.
عمليِ فراواني ميكرد، قرآن بزرگترين تكيهگاه مطمئن و نيروبخش براي پيشبرد اهداف او بود، او ميفرمود: «اگر خداوند داستانهاي پيامبران در برابر طاغوتها را در قرآن ذكر كرده، موسي و فرعون، ابراهيم و نمرود و… را تذكّر داده، منظورش داستان سرايي نبوده، بلكه منظور تبيين برنامه پيامبران در برابر طاغوتهاست؛ يعني ما نيز كه پيرو قرآن هستيم، بايد در برابر طاغوتها تا سرحدّ نابودي آنها تلاش كنيم.»
مكرّر ميفرمود: قرآن يك كتاب انسان سازي كامل است، و براي آن نازل شده كه انسان بسازد. امام خميني بخش مهمّي از زندگياش را حتّي در دوران جنگ، و در دوران بيماري آخر عمر، با قرآن مأنوس بود، و با تلاوت آيات قرآن، و تدبّر در آن آيات، با خدا ارتباط پيدا ميكرد.
يكي از اعضاي دفتر ايشان در اين باره مينويسد:
«هر روز حضرت امام خميني(ره) داراي نظم و انضباط مخصوصي بودند، از جمله مقداري از وقتشان را با قرائت آيات قرآن سپري ميكردند، و كارها آن چنان بر طبق نظم و برنامهريزي بود كه به طور عادي هيچ گاه توجّه به كاري موجب تضييع كار ديگرشان نميشد.»24
امام در نيمههاي شب كه براي نماز شب برميخاست، مدّتي قرآن ميخواند، حتي در اواخر عمر كه بستري بودند، با دوربين مخفي از او فيلم گرفتند، و در تلويزيون، بسياري مشاهده نمودند، كه از بستر برخاست و نشست و قرآن را به دست گرفت و مشغول تلاوت آيات قرآن گرديد.
شخصي قرآنهايي با قطع كوچك تهيّه كرده و ميخواست به جبهه بفرستد، به دفتر امام آورده بود تا آنها را تبرّك كند، آن قرآنها را نزد امام آوردند، و به عرض رسيد: «اينها قرآنهايي است كه شامل چند سوره است، خواستهاند كه براي جبهه تبرّك شود.» با اين كه هميشه حركات امام به طور كامل، آرام و معتدل بود، ناگهان به طور بيسابقهاي، با شتاب و شدّت مضطربانهاي، دستشان را عقب كشيدند، و با لحني تند و عتاب آميز فرمودند: «من قرآن را تبرّك كنم؟! اين چه كارهايي است كه ميكنيد؟»
يك بار بدون توجه يك جلد قرآن را همراه چيزهاي ديگر نزد امام آوردند و به زمين نهادند، امام با عتاب فرمودند: «قرآن را روي زمين نگذاريد.» و بيدرنگ دستشان را جلو آورده و آن را گرفتند و روي ميزي كه در كنارشان بود گذاشتند، امام در اين هنگام روي كاناپه نشسته بودند، معلوم شد كه امام نميخواهند قرآن پايينتر از جايي كه نشستهاند قرار گيرد.
يك بار نيز همه ديدند كه حضرت امام(س) در يك مراسم ملاقات در حسينيه جماران، به طور استثنايي به جاي آن كه در جايگاه روي صندلي بنشينند، روي زمين نشستند، زيرا در آن روز برندگان مسابقه قرآن آمده بودند، و قرار بود در آن جلسه، چند آيه قرآن تلاوت شود.
حضرت امام هر سال چند روز قبل از ماه مبارك رمضان، دستور ميدادند كه چند ختم قرآن براي افرادي كه مدّ نظر مباركشان بود، قرائت شود.25
در روايت آمده است: علي بن مغيره يكي از شاگردان وارسته امام كاظم(ع) به آن حضرت عرض كرد: «من مانند پدرم، در ماه رمضان، چهل بار قرآن را از آغاز تا پايان تلاوت ميكنم ـ و گاهي بر اثر اشتغالات و نشاط و خستگي، كم و زياد ميشود ـ و در روز فطر، ثواب يك ختم قرآن را نثار روح پيامبر(ص) هديه مينمايم، ختم ديگر را به اميرمؤمنان علي(ع)، و ختم ديگر را به حضرت زهرا(س) و ختم ديگر را به امام حسن(ع) و امامان ديگر تا شما، اهدا مينمايم، پاداش من در اين كار چيست؟» امام كاظم (ع) فرمود: «لَكَ بِذلِكَ أَنْ تَكوُنَ مَعَهُمْ يَوْمَ الْقِيامة؛ پاداش تو اين است كه در روز قيامت همنشين و همدم پيامبر(ص) و فاطمه و امامان(ع) خواهي بود.»
گفتم: «اللّهُ اَكْبَر، براستي به چنين مقامي نايل ميشوم؟» سه بار فرمود: آري.26
پايان اين گفتار را با ذكر سخن پيامبر اكرم(ص) در شأن پاداش تلاوت قرآن، ميآراييم كه فرمود: مؤمني كه هر شب ده آيه از آيات قرآن را تلاوت كند، نامش جزء «غافلان» نوشته نشود، و اگر هر شب پنجاه آيه بخواند نامش جزء «ذاكران» نوشته شود، و اگر صد آيه بخواند، نامش جزء «قانتان» (بندگان خالص و فروتن) نوشته گردد، و هرگاه هر شب صد آيه بخواند، نامش جزء «فائزان» (رستگاران) ثبت ميگردد، و هرگاه پانصد آيه بخواند، نامش جزء «مجتهدان» (تلاشگران راه حقّ) نوشته شود، و اگر هزار آيه بخواند، براي او در بهشت قنطاري از طلا كه معادل پانزده هزار مثقال طلا است مقرّر گردد، كه هر مثقال آن 24 قيراط است كه كوچكترين قيراط آن، همانند بزرگي كوه اُحد ميباشد، بزرگترين آن به بزرگي بين زمين و آسمان است.27
1 ) علامه مجلسي، بحارالانوار، ج96، ص386.
2 ) سيّد رضي، نهج البلاغه، خطبه110.
3 ) علامه مجلسي، بحارالانوار، ج96، ص386.
4 ) غرر الحكم.
5 ) محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج2، ص610.
6 ) نهج البلاغه، خطبه5.
7 ) انفطار (82) آيه6.
8 ) نهج البلاغه، خطبه223.
9 ) همان، خطبه227.
10 ) شيخ صدوق، عيون اخبار الرّضا، ج2، ص295.
11 ) محدّث قمي، مفاتيح الجنان، دعاهاي روزهاي ماه رمضان.
12 ) محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، چاپ آخوندي، ج2، ص627.
13 ) صحيفه سجاديه، دعاي 42.
14 ) سيوطي، الدّر المنثور، ج1، ص111.
15 ) علامه مجلسي، بحارالانوار، ج92، ص184.
16 ) همان، ج85، ص34.
17 ) ابن جرير طبري، تاريخ طبري، ج6، ص337؛ محدّث قمي، نفس المهموم، ص113.
18 و 19 ) محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج2، ص602 و616.
20 ) علامه مجلسي، بحارالانوار، ج84، ص248.
21 ) ابن شهر آشوب طبرسي، مناقب آل ابيطالب، ج4، ص360.
22 ) محدّث نوري، جنّة المأوي، واقع در قسمت آخر جلد53 بحار، ص302.
23 ) نهج البلاغه، خطبه182.
24 ) محمد حسن رحيميان، در سايه آفتاب، ص183 (به طور اقتباس)
25 ) همان، ص114 و 115.
26 ) محمد بن يعقوب كليني، اصول كافي، ج2، ص618.
27 ) همان، ص612.
چگونه مىتوان قرآن را الگو قرار داد؟
الگو قرار دادن كسى يا چيزى براى انسان به اين معناست كه انسان حركات، سكنات، اعمال، گفتار و رفتارش شبيه الگو شود. ما با فهم دقيق قرآن و عمل به دستورهايش و اجراى اوامر و ترك نواهىاش و عبرت گرفتن از قصص آن ـكه در مورد امتهاى گذشته است ـ و ترك روش كسانى كه در قرآن مذمت شدهاند و پيروى از روش كسانى كه در قرآن مدح شدهاند و در يك كلمه قرآنى شدن، در حقيقت قرآن را الگو قرار دادهايم. حضرت على(ع) درباره پرهيزكاران مىفرمايد:
«افراد پرهيزكار، شب هنگام برپا مىخيزند و قرآن را جزء جزء و با ترتيل مىخوانند و اندوهبار مىشوند و داروى درد خود را در قرآن مىجويند. اگر به آيهاى برسند كه تشويقى در آن است بدان طمع [و اميد] دارند و جانهايشان چنان به شوق مىافتد كه گويا گوش دل بدان مىسپارند و اگر به آيه عذاب برسند گويا بانگ برآمدن و فرو شدن شعلههاى آتش دوزخ را مىشنوند…»[1]
چنانكه روشن است حضرت، در خطبه ياد شده بيان كردهاند كه مؤمنان چگونه قرآن را الگوى خود قرار دادهاند.
چگونه مىتوان احكام قرآن را در جامعه اجرا كرد؟
اين مهم، همّت بلندى را مىطلبد، چون هر چه كارى بزرگتر و برجستهترباشد براى انجام دادن آن به تلاش و جديت و همّت بيشترى نياز است، امّااز آنجا كه احكام قرآن مطابق با فطرت بشر است، راحتتر بر دلهاى پاكمىنشيند. اولين قدم و از راههاى بسيار مهم براى پياده كردن احكام قرآن درجامعه اين است كه ما مردم و جوانان را با قرآن آشنا كنيم. كارى كه مقام معظم رهبرى ـمدظله العالىـ سالها پيش در كشور شروع كردند و ما ثمرات آن را امروز مىبينيم كه تعداد كودكان حافظ قرآن روزبهروز در حال افزايش است و جوانان زيادى به قرآن و حفظ و فهم آن علاقه پيداكردند. برخى از راهكارهاى اجراى فرهنگ قرآن در جامعه عبارتند از:
1. بايد هماهنگى قرآن و عترت بيش از پيش براى مردم بازگو شود و به مسلمانان تفهيم شود كه بايد به هر دو متمسك شوند.
2. بايد نيازمندى شديد مردم به قرآن ـاين برترين ارزش و عالىترين اسوهـ براى جامعه بازگو شود; چنانكه حضرت باقر(ع) در مورد قرآن مىفرمايد: «هيچ ملتى بدون قرآن غنى و بىنياز نيست و هيچ كس با داشتن قرآن فقير و محتاج نيست».
3. توجه به قرآن و عترت به صورت يك فرهنگ فراگير «مثل محرم و عاشورا» تبديل شود و با تبليغ و ترويج، مردم طالب شوند و براى به دست آوردنش از هم سبقت بگيرند.
4. دولت اسلامى و نيروهاى تبليغ و ارشاد جامعه بايد معيار ارزش جامعه را معيار قرآن و عترت قرار دهند و چشمانداز حركتهاى اجتماعى به سوى آن معطوف شود. احترامها، امتيازها، اهميت دادنها و… بر اساس پيروى از قرآن باشد.
5. حركتهاى اجتماعى براى تربيت انسان مثل: آموزش و پرورش، دانشگاه و… بايد بر اساس فرهنگ قرآن و عترت صورت پذيرد و در اين كار سبقت بگيرند و جهان بينى خود را از آن كسب كنند.
بهترين بنده قرآن خوان و قارى كيست؟
امام باقر(ع) درباره دسته بندى قاريان قرآن مىفرمايد:
«قاريان قرآن سه دستهاند:
1. كسانى كه قرائت قرآن را وسيله امرار معاش و جلب هداياى پادشاهان و فزونطلبى قرار دادهاند.
2. كسانى كه قرآن را مىخوانند و فقط حروف آن را گرفته و حدود آن را ضايع كردهاند… [و به آن عمل نمىكنند]خدا امثال آنان را زياد نكند.
3. كسانى كه قرآن را تلاوت مىكنند و با دستورهاى شفابخش آن، بيمارىهاى قلبى و فكرى خود را درمان مىكنند. شبها با تلاوت قرآن مأنوساند و روزها در صحنههاى زندگى از آنها الهام مىگيرند….
پس خداوند به بركت اين گروه از حاملان معارف قرآن، بلا را از اجتماعات دورمىكند و به علت حضور آنان، باران رحمت خود را فرود مىآورد. به خدا قسم! اين دسته در جامعه، از كبريت احمر كميابترند!»[2]
بهترين قرآن خوان و قارى كسى است كه:
1. تلاوتش خالصانه و مقدمه عمل به قرآن باشد; يعنى بخواند تا بفهمد و عملنمايد.
خداوند متعال به پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: «[اين] كتابى مبارك است كه آن را بهسوى تو نازل كردهايم تا در[باره]آيات آن بينديشند و خردمندان پند گيرند.»[3]
2. آداب تلاوت قرآن از قبيل: طهارت، تدبر و تفكر در آيات، خضوع و خشوع و… را رعايت كند و از جهت ترتيل (وقف و ابتدا)، صوت، لحن، تجويد، قرآن را درست و طبق معيارهاى دقيق بخواند.
پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد: «قرآن را با لحنهاى عرب بخوانيد». و در روايت ديگرى مىفرمايد: «قرآن را با صوت نيكو زينت دهيد، زيرا صوت نيكو بر زيبايى قرآن مىافزايد».[4]
3. تلاوت قرآن مقطعى نباشد و هر روز قرآن بخواند. خداوند متعال مىفرمايد: (فَاقْرَءُواْ مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْءَان); هر چه از قرآن ميسر مىشود، بخوانيد.[5]
4. قرآن را به ديگران بياموزد; پيامبر اكرم(ص) مىفرمايد:
«بهترين شما كسى است كه قرآن را فراگيرد و به ديگران ياد دهد».[6]
براى انس گرفتن با قرآن مجيد راههايى وجود دارد كه بسيارى از آنها تجربى است و لازم است آزمايش شود. كيفيت رسيدن به هدف با توجه به ذوق، سليقه، استعداد و گرفتارىهاى شخصى تفاوت مىكند. از جمله اين راهها آشنايى با قرائت قرآن، آشنايى با مفاهيم، ترجمه و تفسير قرآن، خواندن مداوم، رعايت آداب ظاهرى و باطنى قرائت قرآن، بررسى كيفيت تعامل و برخورد اولياى الهى و معصومين(ع) با قرآن و الگو قرار دادن آنان و اهل قرآن است.
انس با قرآن چگونه به دست مىآيد؟ لطفاً درباره اهميت آن هم توضيح دهيد؟
هر مرد و زن مسلمان، بايد قرآن را تلاوت و در آياتش تدبر و خصلت همدم بودن با آن را در خود ايجاد كند و رابطه تنگاتنگ و جدّى با آن داشته باشد، چرا كه قرآن، كتاب كامل انسانسازى است. جامع تمامبرنامهها و رموز تكامل است. سخن خداست و عمل به آن، موجب پيروزى و رستگارى دنيا و آخرت مىشود.
انس، يعنى رابطه گرم، علاقه و محبتِ آميخته با عشق و معرفت و الفت ناگسستنى كه موجب اتصال و به هم پيوستگى مىشود. اگر خواسته باشيم به چنين انسى برسيم، نخست بايد عظمت قرآن را بشناسيم و آن را با تمام وجود درك كنيم كه غذاى كامل روح است و موجب رشد معنوى و تكامل همهجانبه خواهد شد. شناخت قرآن به آن است كه در آياتش تدبر كنيم و در محضر استادان برجسته و شايسته يا استفاده از كتابهاى تفسيرى از تفسير آن آگاهى يابيم. «ما اينگونه آيات قرآن را، براى گروهى كه مىانديشند، شرح مىدهيم».[7]
اُنس واقعى داراى دو ركن است: 1. شناخت; 2. عشق.
هرگاه قرآن را بشناسيم، به عظمت نازل كننده و پيامبرى كه بر او نازل شده پى ببريم، محتوايش را دريابيم و سپس با عشق، با آن ارتباط فكرى و عملى برقرار كنيم; در اين صورت است كه مىتوانيم ادعاكنيم با قرآن انس گرفتهايم.
حضرت على(ع) درباره پرهيزكاران مىفرمايد: «آنها شب هنگام بر پا ايستاده، قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت مىكنند. جان خود را با قرآن محزون مىسازند و داروى درد خود را از آن مىگيرند. هرگاه به آيهاى كه در آن تشويق است مىرسند، با علاقه فراوان به آن روى مىآورند. چشم جانشان با شوق بسيار در آن خيره مىشود و آن را نصبالعين خود مىسازند. هرگاه به آيهاى كه در آن بيم و انذار است مىرسند، گوشهاى دلشان را براى شنيدنش باز كرده، گمان مىكنند كه صداى ناله آتش سوزان دوزخ و به هم خوردن زبانههايش در گوش جانشان طنينانداز است.»[8]
چه كنيم كه بتوانيم به قرائت قرآن و عمل كردن به دستورهاى آن علاقه شديد پيدا كنيم; بهگونهاى كه قرآن با گوشت و خونمان عجين شده، دورى از آن براىمان قابل تحمل نباشد؟
براى مأنوس شدن با قرآن، داشتن برنامهاى منظم و روزانه براى قرائت قرآن و حتىالامكان تكلّم قرآنى مفيد مىباشد. براى فهميدن قرآن، علاوه بر فراگيرى علوم مقدماتى، بايد از تفسيرهايى كه درباره قرآن نوشته شده مدد جست.
البته از خود قرآن مجيد هم مىتوان مراحل فهم آن را به دست آورد. در آيه (ولَقَد يَسَّرنَا القُرءانَ لِلذِّكرِ فَهَل مِن مُدَّكِر)[9] اشاره مىفرمايد قرآن براى پندآموزى، آسان شده است، ولى بايد «پند گيرنده»اى باشد. بعد از اين كه پندگيرنده يافت شد. بايد دانست قرآن كتابى است كه: (لا يَمَسُّهُ اِلاَّالمُطَهَّرون).[10] پس از آن نوبت به ترتيل قرآن مىرسد: (و رَتِّلِ القُرءانَ تَرتيلا)[11] و آنگاه به تدبّر: (اَفَلا يَتَدَبَّرونَ القُرءانَ اَم عَلى قُلوب اَقفالُها)[12]و تقواى الهى مرحله بعدى اين سير است: (واتَّقوا اللّهَ ويُعَلِّمُكُمُ اللّه)[13] كه تدبر در قرآن و عمل به آن انسان را به تقواى الهى مىرساند و اين تقوا باعث مىشود كه ابواب علوم از طرف خداوند متعال به سوى انسان گشوده شود و….
علاوه بر مطالب ياد شده، براى نزديك شدن به اين كتاب آسمانى مىتوان با استفاده از بيانات پيامبر اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) و تزكيه روح و نفس و نيز با درخواست از خداى متعال با آن ارتباط حاصل نمود.
براى انس بيشتر با قرآن، خداوند متعال و امامان معصوم(ع) چه بايد كرد؟
براى انس بيشتر با پيشوايان بزرگوار معصوم(ع) عمل به نكاتى اهميت فراواندارد:
1. دستورهاى خداى تعالى را اطاعت كنيم.
2. علم و معرفت خود را نسبت به او افزايش دهيم: «تا نگردى آشنا زين پرده رمزى نشنوى». افزايش علم و معرفت، راههايى دارد; از جمله:
الف) مطالعه و تفكر در اسرار آفرينش (انسان، زمين، آسمان، گياهان، حيوانات و…) هر كس در مطالعه آفرينش و اسرار زندگى بشر دقيقتر شود، سهم بيشترى از معرفت و شناخت نصيب او خواهد شد. قرآن كريم مىفرمايد: «و از نشانههاى [قدرت] او آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شماست. قطعاً در اين[ امر نيز] براى دانشوران نشانههايى است».[14]
ب) تحقيق و مطالعه كتابهاى اصول عقايد (مانند برخى از كتابهاى شهيدمطهرى، استاد مصباح يزدى، آيةالله مكارم شيرازى و…) و پرسيدن شبهاتى كه در ذهن به وجود مىآيد. پيامبراكرم(ص) در روايتى مىفرمايد: «كليد علم، پرسشاست».[15]
3. با مطالعه درباره زندگى، اخلاق، رفتار و گفتار امامان معصوم(ع) شناخت خود را درباره آنان افزايش داده، ارتباط خود را با آنان بيشتر و زيارتشان را از راه دور يا نزديك فراموش نكنيم. (مانند: زيارت جامعه، زيارت عاشورا، زيارت امامزمان هر روز صبح و(عج) هر جمعه كه در كتاب مفاتيح الجنان آمده است). علاوه بر آن به معنا و مفهوم زيارات توجه كنيم. هر كس امامان معصوم را بهگونه شايسته و درست بشناسد و حجابها و موانعِ (هواپرستى، تعصب، گناه، كبر و غرور، حب دنيا و…) بين خود و آنها را بر طرف كند، قطعاً محبت و انس و ارتباطش با آنان بيشتر خواهد شد.
3. براى انس بيشتر با قرآن بايد پس از فراگيرى روخوانى و روانخوانى و تجويد آن، به قرائت و حفظ و تدبر و تفكر در آيات بپردازيم و هر روز يا شب، مقدارى از آيات آن را تلاوت كنيم و با مفاهيم و تفسير آيات آشنا شده، به آنها عمل كنيم.
4. بايد توجه داشت كه اين امور، فقط با مبارزه با هواهاى نفسانى و كنار گذاشتن تنبلى و بىحوصلگى در ميدان علم و عمل و با كوشش مستمر و توكل بر خداوند متعال حاصل مىشود; چنان كه خداوند متعال مىفرمايد:
(والَّذينَ جـهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا واِنَّ اللّهَ لَمَعَ المُحسِنين); و كسانى كه در راه ما كوشيدهاند، به يقين راههاى خود را بر آنان مىنماييم و در حقيقت، خدا با نيكوكاران است.[16]
چه راهى براى ورود به دنياى آسمانى و روحانى قرآن كريم و آشنا شدن با اين درياى بىكران الهى و غرق شدن در لذّات روحانى آن و ايجاد علاقه به اين كتاب عزيز وجود دارد؟
بسيارى دوست دارند به قرآن نزديك شوند، امّا راه آن را نمىدانند. براى نزديك شدن به قرآن، قبل از هر چيز بايد بدانيم كه قرآن چيست؟ چرا خدا آن را فرستاده؟ و اگر نمىفرستاد، چه مىشد؟ راستى آيا تا كنون درباره اين پرسشها فكر كردهايد؟
خداوند، دوست و آفريدگار ماست. همه دنيا، آسمان، زمين، ماه، خورشيد و ستارگان را براى ما آفريده است. دنيا را آفريده تا در آن زندگى كنيم; از نور و گرماى خورشيد استفاده كنيم و از تماشاى ماه و ستارگان لذّت ببريم. پس از اين جهان نيز، جهانى بهتر و والاتر براى ما آفريده و انواع ميوهها و غذاها را در آن قرار داده است. باغهاى پر از گل، درختانِ پر از شكوفه و ميوه، دوستانِ مهربان و هزاران نعمتِ ديگر كه چون آنها را نديدهايم، نمىتوانيم تصور كنيم.
رسيدن به آن دنياى زيبا و رفتن به آن بهشتِ خوبىها، به راهنما و نقشه نياز دارد و خداوند، آن نقشه را در اختيار ما گذاشته است. به راستى اگر آن نقشه نبود، هرگز به سعادت نمىرسيديم. آن كليدى كه ما را به بهشت رضوان الهى مىرساند، قرآن است. اگر قرآن نبود، خوبىها را نمىفهميديم. راه درست و نادرست را نمىشناختيم، در نتيجه، در زندگى سرگردان مىشديم. نمىدانستيم چگونه رفتار كنيم; از چه راهى برويم; چه كارهايى انجام دهيم; چه غذاهايى بخوريم; چه حرفهايى بزنيم; با پدر، مادر، دوستان، و اقوام خود چگونه رفتار كنيم; با چه كسانى دوست شويم; با خدا چگونه حرف بزنيم و سرانجام چه كنيم تا به رستگارى ابدى برسيم.
راستى اگر قرآن نبود، آيا مىتوانستيم اين همه را بفهميم؟ هرگز! هر آيه و سوره قرآن به ما مىآموزد كه چگونه زندگى كنيم تا كامياب و خوشبخت شويم. وقتى فهميديم قرآن، چنين كتاب با ارزشى است، كمكم احساس مىكنيم به قرآن و فهم اين كتاب الهى نيازمنديم و اين احساس نياز، اولين قدم براى علاقهمند شدن به قرآن است.
البته راههايى هم براى نزديك شدن به اين كتاب آسمانى وجود دارد; مانند:
1. فراگيرى روخوانى و روانخوانى قرآن; پيامبراكرم(ص) مىفرمايد: «بهترين شما كسى است كه قرآن را بياموزد و آن را به ديگران نيز ياد دهد».[17]
2. اقدام به قرائت قرآن; رسول گرامى اسلام(ص) در اين باره مىفرمايد: «خانههاى خود را با تلاوت قرآن نورانى كنيد».[18]
علاوه بر مطالب ياد شده مىتوان از طريق بيانات پيامبراكرم(ص) و امامان پاك(ع)، تزكيه نفس، دعا و… با قرآن ارتباط برقرار كرد.
اگر بخواهيم فرزندانمان را به قرآن علاقهمند كنيم چه اعمالى بايد انجام دهيم؟
براى علاقهمند كردن فرزندان به قرآن نكاتى را بهطور اختصار بيان مىكنيم:
1. بيان اهميت اين كتاب آسمانى; 2. بيان قصهها و تمثيلهاى قرآنى با زبان كودكانه; 3. تشويق و ترغيب دايمى فرزندان; 4. الگو قراردادن معارف، احكام و اخلاقيات قرآنى در حركات، سكنات، اعمال، گفتار و رفتار; 5. فراهم كردن وسايل لازم از قبيل قرآن و جزوههاى آموزشى، نوارهاى كاست براى تمرين، رحل، كتابهاى مخصوص و… 6. تشويق فرزندان براى رفتن به كانونهاى فرهنگى براى تعليم قرآن; 7. فراهم كردن جوّى سالم در محيط منزل به صورتى كه توجه به قرآن بهصورت يك فرهنگ فراگير مانند «محرم و عاشورا» بشود; 8. رعايت حلال و حرام از جانب والدين; 9. برقرارى جلسه قرآن با فرزندان و….
[1]. نهج البلاغه، خطبه 193 (خطبه همام).
[2]. الكافى، ج2، ص591 و مهدى مشايخى، آداب تلاوت قرآن، ص43ـ44.
[3]. ص، آيه29.
[4]. ميزان الحكمه، ج3، ص2525 و 2529.
[5]. مزمل، آيه20.
[6]. ميزان الحكمه، ج3، ص2525 و 2529.
[7]. يونس، آيه24.
[8]. نهجالبلاغه، خطبه 193 (همام).
[9]. قمر، آيه17.
[10]. واقعه، آيه79.
[11]. مزمل، آيه4.
[12]. محمد، آيه 24.
[13]. بقره، آيه282.
[14]. روم، آيه22.
[15]. بحارالانوار، ج1، ص197.
[16]. عنكبوت، آيه69.
[17]. بحارالانوار، ج89، ص186.
[18]. الكافى، ج2، ص574; براى آگاهى از آداب قرآن ر.ك: فصل 3، پرسش 17
قرآن كریم در برگیرنده هدایت و سعادت انساندر دنیا و آخرت میباشد و در تمام مراحل زندگی رهبر و راهنمای انسان به سوی كمال است. «این قرآن به راهی هدایت میكند كه مستقیمترین راههاست…»[1] كسانی كه با قرآن مأنوسند به كمك قران حق را از باطل تشخیص میدهند. [2]
قرآن كریم، انسان را به زندگی كردن با معیارها و ارزشهای انسانی و اسلام دعوت میكند، حضرت علی ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «هر كس قرآن را پیش روی خود قرار داد، رهبر و پیشوای او به بهشت خواهد بود وهر كس آن را به پشت سر افكند طرد كننده و سوق دهنده او به سوی جهنم خواهد بود».[3]
قرآن مجید عامل صعود به سوی بهشت،[4] مایه خرمی دلها،[5] دریای بیكران معرفت[6] و یگانه عامل توانگری است.[7] كه عامل اصلی هدایتگر و تربیت كننده افراد و جوامع بشری به سوی كمال و نیل به ارزش های اخلاقی و انسانی است.
درباره ارتباط وانس با قرآن كریم، لازم است چند نكته مورد توجه قرار گیرد:
الف. چگونه میتوان با قرآن مجید انس پیدا كرد؟
برای بهرهمندی و اُنس با قرآن باید مراحلی را طی كرد از جمله:
1. یادگیری قرآن؛ پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: «خیاركم من تعلم القرآن وعلّمه؛[8] بهترین شما كسی است كه قرآن را بیاموزد و آن را به دیگران نیز یاد دهد.
2. قرائت قرآن؛ حضرت امام صادق ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «من قرأ القرآن و هو شاب مؤمن اختلط القرآن بلحمه ودمه و جعله الله مع السفره الكرام البرره…؛[9] كسی كه قرآن بخواند، درحالی كه جوان مؤمن است، قرآن با گوشت و خون او مخلوط شده و با فرشتگان بزرگوار و نیكو صفت همنشین میشود.»
پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: «نوروا بیوتكم بتلاوه القرآن…»؛[10] خانههای خود را با تلاوت قرآن نورانی كنید.»
تلاوت قرآن نیز خود دارای آدابی است از جمله: الف. مسواك زدن، پیامبر گرامی میفرماید: «نظفوا طریق القرآن قیل یا رسول الله و ما طریق القرآن قال افواهكم قیل بماذا قال بالسواك؛[11] راه قرآن را پاكیزه نگه دارید. عرض شد یا رسول الله! راه قرآن چیست؟ فرمود: دهانهایتان. عرض شد: چگونه؟! فرمود: بوسیله مسواك كردن.»
ب. وضو و طهارت داشتن هنگام تلاوت قرآن؛ «لا یسمه الا المطهرون؛[12] جز پاكان بر آن دست نزنند».
ج. پناه بردن به خداوند متعال پیش از قرائت قرآن؛ «فاذا قرأت القرآن فاستغذ بالله من الشیطان الرجیم؛ وقتی كه قرآن میخوانی از (شرّ) شیطان رانده شده به خداوند پناه ببر. »
د. قرائت قرآن با صدای خوش و دلنشین؛ پیامبر گرامی ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: «لكل شیء حلیه و حلیه القرآن الصوت الحسن؛[13]
ه. قرائت قرآن همراه با خشوع؛ «الم یأن للذین ءامنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق…؛[14] آیا وقت آن نرسیده است كه دلهای مؤمنان در برابر ذكر خدا و آن چه از حق نازل شده خاشع گردد….»
و. قرائت همراه با حزن و اندوه؛ پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: «ان القرآن نزل بالحزن فاذا قرأ نموه فابكوا فان لم تبكوا فتباكوا»[15] براستی قرآن همراه با حزن نازل شده است، بنابراین، هنگامی كه قرآن میخوانید گریه كنید و اگر گریه نكردید حالت گریه را به خود بگیرید. »
ز. تلاوت قرآن با ترتیل و شمرده؛ «ورتل القرآن ترتیلا؛[16] قرآن را با دقت و تأنی بخوان. »
3. تدبر در قرآن؛ قاری قرآن باید با توجه به معانی قرآن، آن راتلاوت كند و در آیات تفكر و اندیشه نماید و از آنها پند گیرد، چنان كه حضرت علی ـ علیه السّلام ـ میفرماید: «(پرهیزكاران) در شب به پا خواسته و قرآن را شمرده و با تدبر تلاوت میكنند، جان خویش را با آن محزون میسازند و دوای درد خود را از آن میگیرند هرگاه به آیهای برسند كه در آن تشویق باشد، با علاقه و امید به آن روی میآورند و روح و جانشان با شوق بسیار در آن ذخیره میشود و آن را همواره الگوی خود میسازند و هرگاه به آیهای برسند كه در آن بیم باشد، گوشهای دل خود را برای شنیدن آن باز میكنند و صداهای ناله و برخورد زبانههای آتش در گوششان طنین انداز است»[17]
4.عمل به قرآن؛ پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: «ربّ تال للقرآن و القرآن یلعنه؛[18] چه بسیار كسانی كه قرآن را تلاوت میكنند، در حالی كه قرآن بر آنها لعن و نفرین میفرستد.»
5.حفظ قرآن؛ پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ میفرماید: «لا یعذب الله قلبا وعی القرآن؛[19] خداوند قلبی را كه ظرف قرآن باشد، عذاب نمیكند.» بنابراین، برای مأنوس شدن با قرآن، داشتن برنامهای منظم و روزانه برای قرائت و عمل به موارد و عوامل مذكور لازم است.
ب. چرا قرآن كریم در بین ما مهجور است؟ مهجوریت قرآن و فاصله گرفتن مردم به خصوص مسلمانان از مفاهیم و معارف قرآن علتهای متعددی دارد از جمله:
1. تلاش و توطئه شیاطین جنی و انسی باعث شده كه مردم از مفاهیم و معارف بلند قرآن مجید فاصله گرفته و در دام شیطانهای وسوسهگر گرفتار آیند و با آموزههای قرآن كریم بیگانه شوند و قرآن در میان آنها به خصوص مسلمانان مهجور بماند، قرآن كریم میفرماید: « و قال الرسول! یارب ان قومی اتخذوا هذا القرآن مهجورا؛[20] و پیامبر (خدا) گفت: «پروردگارا! قوم من این قرآن را رها كردند (و از آن دوری جستند). »
2. فراموش كردن مفاهیم و معارف قرآن كریم وغفلت از آنها، باعث شده كه مردم به دستورها و پیامهای راهگشا و هدایتگر این كتاب مقدس توجه نكنند و فرهنگ قرآن در میان مردم به دست فراموشی سپرده شود بسیاری از مردم به جای عمل به قرآن، تنها آن را به عنوان یك كتاب مقدس یا به قصد ثواب آن را تلاوت میكنند و یا در مراسم ختم مردهگان آن را قرائت نموده و یا در كنار سفره عقد و یا دریاچهای سبز بر روی طاقچه از آن نگهداری میكنند!! در حالی كه قرآن كریم برای هدایت و تربیت انسانها نازل شده و مردم باید با عمل به دستورها و فرمانهای آن، برای رسیدن به كمال و نزدیك شدن به خداوند را بپیمایند و در آیات آن تدبر و تفكر كنند ودر زندگی آنها را بكار گیرند و پیاده كنند؛ «… و انزلنا الیك الذكر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفكرون؛[21]… و ما این ذكر (قرآن) را بر تو نازل كردیم تا آن چه به سوی مردم نازل شده است برای آنها تبیین كنی، شاید اندیشه كنند.»
3.حضرت علی ـ علیه السّلام ـ درباره مهجوریت قرآن كریم میفرماید: «… حاملان قرآن آن را واگذاشته و حافظان قرآن آن را فراموش میكنند، پس در آن روزقرآن و پیروانش از میان مردم رانده و مهجور میگردند و هر دو غریبانه در یك راه ناشناخته سرگردانند و پناهگاهی میان مردم ندارند، پس قرآن و پیروانش در میان مردمند، ولی گویا حضور ندارند، با مردمند ولی از آنها بریدهاند؛ زیرا گمراهی و هدایت هرگز هماهنگ نشوند، گر چه كنار یكدیگر قرار گیرند، مردم در آن روز، درجدایی و تفرقه هم داستان، و در اتحاد و یگانگی پراكندهاند، گویی آنان پیشوای قرآن بوده و قرآن پیشوای آنان نیست، پس از قرآن جز نامی نزدشان باقی نماند و آنان جز خطی را از قرآن نشناسند…».[ 22]
برای چیزی زیبایی و زینتی است و زینت قرآن صوت نیكو میباشد.
[1] . اسراء، آیه 9.
[2] . فرقان، آیه 1.
[3] . محمد بن یعقوب كلینی، الكافی، تهران، دار الكتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ج 2، ص 598.
[4] . شوری، آیه 7.
[5] . علامه مجلسی(ره)، بحار الانوار، مؤسسه الوفا بیروت، سال انتشار 1404 ق، ج 2، ص 36.
[6] عبد الحمید بن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، كتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404 ق، ج 10، ص 194.
[7] . محدث نوری، مستدرك الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت، چاپ اوّل، ج 4، ص 236.
[8] . علامه مجلسی، بحار الانوار، موسسه الوفا بیروت، ج 89، ص 186.
[9] . محمد بن یعقوب كلینی، الكافی، تهران، دار الكتب الاسلامیه، ج 2، ص 603.
[10] . همان، ص 610.
[11] . بحارالانوار، همان، ص 213.
[12] . واقعه، 79.
[13] . نحل، آیه 98.
[14] . الكافی، همان، ص 615، حدید، آیه 16.
[15] . شعیری، تاج الدین، جامع الاخبار، قم، انتشارات رضی، چاپ دوّم، ص 49.
[16] . مزمل، آیه 4.
[17] . نهج البلاغه، معجم المفهرس، نشر مؤسسه امیر المؤمنین ـ علیه السّلام ـ قم، خطبه 193، ص 12.
[18] . محمدی ری شهری، محمد، میزان الحكمه، قم، مكتب الاعلام الاسلامی، ج 8، ص 90.
[19] . بحار الانوار، همان، ص 178.
[20] . فرقان، آیه 30.
[21] . نحل، آیه 44.
[22] . محمد دشتی، ترجمه نهج البلاغه، تهران، انتشارات زهد، چ 3، 1380، خطبه 147، ص 271
در ميان كلمات گهربار پيشوايان معصوم(ع) فوايد بسياري براي قرائت قرآن گفته شده است كه بخشي از آنها چنين است:
1. خداوند، به قرائت كننده قرآن پاداش عظيمي خواهد داد. پيامبراكرم(ص) فرمود: «هركس براي رضاي خدا و آگاهي عميق در دين، قرآن بخواند، ثواب ملائكه و انبيا و رسولان را خواهد داشت.».
2. بالا رفتن مقام و درجه قاري در بهشت: حفص گويد: از امام كاظم(ع) شنيدم كه مي فرمود: درجات بهشت به اندازه آيات قرآن است. به قاري گفته مي شود: بخوان و (در مراتب بهشت) بالا برو. سپس مي خواند و مقامش بالا مي رود.
3. طولاني شدن عمر بينايي: امام صادق(ع) فرمود: هركس قرآن را از رو (با نگريستن بر آيات)، بخواند، از بينايي اش براي مدت طولاني لذت خواهد برد.
4. آميخته شدن قرآن با گوشت و خون قاري: امام صادق(عليه السلام)فرمود: هر جوان مؤمني كه قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خونش آميخته خواهد شد.
5. صفاي دل: پيامبراكرم(ص) فرمود: بدون شك اين دل ها زنگار مي گيرند; همچنان كه آهن زنگ مي زند. عرض شد: صيقل آن به چيست؟ فرمود قرائت قرآن;
6. استجابت دعا: امام باقر(ع) فرمود: دعا را هنگام چهار چيز غنيمت بشماريد; قرائت قرآن و…;
7. نوراني شدن خانه: پيامبراكرم(ص) فرمود: «خانه هايتان را با تلاوت قرآن نوراني كنيد… .»
8. زياد شدن بركت خانه: امام صادق(ع) از امير مؤمنان علي(ع) چنين نقل مي كند: «خانه اي كه در آن قرآن تلاوت و يادي از خدا شود، بركتش زياد شده، ملائكه در آن جا حاضر مي شوند و شياطين را دور مي كنند… .»;
9. بهترين عبادت: پيامبر(ص) فرمود: بهترين عبادتِ امتِ من، تلاوت قرآن است.
10. بخشش گناهان، نوشته شدن حسنه و پاك شدن گناهان.
11. تخفيف عذاب از پدر و مادر.
12. باروري ايمان.
13. روشنايي چشمان.
14. سخن گفتن با خداوند.
15. علم اولين و آخرين به او عنايت مي شود.
قسمت عمده اي از اين فوائد مربوط به آخرت است , افزون بر آن انسان با عمل به قرآن است که مي تواند آخرت خود را آباد کند .
پاورقي:
1. وسايل الشيعه، حرّ عاملى، ج 6، ص 184، مؤسسه آل البيت.
2. وسائل الشيعه، ج6، ص 187.
3. بحارالأنوار، علامه مجلسى(ره)، ج 89، ص 202، داراحياء التراث.
4. كافى، كلينى، ج 2، ص 568، دارالتعارف للمطبوعات.
5. كافى، ج2، ص 448.
6. بحارالأنوار، علامه مجلسى(ره)، ج 89، ص 200، داراحياء التراث.
7. كافى، ج2، ص 575.
8. وسائل الشيعه، همان، ص 168.
9. كافى، ج2، ص 575 و 584.
10. كافى، همان،ص 578. 11 . 11غررالحكم، آمُدىّ، ص 112، نشر مكتب الاعلام الاسلامى.
راه های جلوگیری از افراط و تفریط در زندگی کدام اند؟
تنها راه پرهیز از افراط و تفریط، بالا بردن سطح آگاهی و شناخت است؛ زیرا به نظر امام علی(ع) منشأ افراط و تفریط را نادانی می داند و می فرماید:"لا یری الجاهل الاّ مفرطاً أو مفرّطاً؛ نادان دیده نمی شود مگر آن که افراط یا تفریط می کند".1
در طول تاریخ افرادی که به افراط یا تفریط کشیده شده اند کسانی بوده اند که یا جمود داشته اند و یا جاهل بوده اند، اما قرآن امت اسلامی را معتدل می داند نه جاهل و نه جامد. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید:"الیمین و الشمال مضلّة و الطریق الوسطی هی الجادّة؛ انحراف به چپ و راست هر دو غلط و گمراهی است و راه درست طریق میانه است".2
بنابراین، برای رسیدن به اعتدال و میانه روی باید شناخت خود را نسبت به واقعیت های زندگی و تعالیم اسلامی افزایش دهیم و در همه مراحل، زندگیِ پیشوایان دین را سرمشق خود سازیم.
1نهج البلاغه، فیض الاسلام، کلمات قصار 67.
2همان، خطبة 16.
اُنس با قرآن
(انس) در لغت, معنايى مقابل (وحشت) دارد1 و انس انسان به چيزى, بدين معناست كه از آن, هيچ وحشت و اضطرابى ندارد و همراه با آن به آرامش مى رسد. انسانِ كمال طلب, فقط به امور مادّى بسنده نمى كند و به سوى هدفهاى والاترى گام بر مى دارد. لذا وحشت و تنهايى خود را در پناه امور معنوى زائل مى كند. در روايات, به انس با علم و معرفت به قرآن و ذكر خدا سفارش شده است.
امام على(ع) فرمود: «هر كس با قرآن انس گيرد, از جدايى دوستان, وحشتى نخواهد داشت».2 ايشان همچنين در جواب گروهى كه هنگام سفر از ايشان توصيه اى خواسته بودند, فرمود: اگر به دنبال مونسى مى گرديد, قرآن برايتان كافى است.3
آن حضرت در مناجات خويش با خدا چنين زمزمه مى كند:
اللّهمّ انّك آنسُ الآنسين لأوليائك… إن أوحَشَتْهُمُ الغربة آنسهم ذِكرُك.4
پروردگارا! تو براى دوستانت مأنوس ترين مونسهايى و اگر غربتْ آنان را به وحشت اندازد, ياد تو مونس تنهايى آنهاست.
امام سجاد(ع) فرمود:
اگر هم هيچ موجودى بر روى زمين زنده نماند و من تنها باشم, مادام كه قرآن با من است, وحشتى نخواهم داشت.5
تعبيرات اين چنين در سخنان ائمه(ع) فراوان وجود دارد و معمولاً براى تأكيد بر موضوعات مهم, اين گونه سخن گفته اند; خصوصاً در مورد قرآن كه «تبياناً لكلّ شىء»6 است. آنچه انسان در مسير هدايت به آن نياز داشته باشد, در قرآن پيدا مى كند. حتّى اگر انسان در معرض ترنّم آيات الهى قرار گيرد و به آيات آن گوش بسپارد و قصد التذاذ معنوى از آن را نداشته باشد, به ايمانش افزوده مى شود و احساس آرامش مى كند:
انّما المؤمنون اذا ذكر اللّه وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايماناً.7
آنهايى كه در محافل قرآنى حضور داشته اند و تا اندازه اى با معانى آن نيز آشنا بوده اند, با شنيدن آيات رحمت به شوق آمده و مسرور گشته اند و از شنيدن آيات عذاب, حالت حزن به خود گرفته اند و در مجموع, ايمانشان استوارتر گشته است; چرا كه قرآن, هم مى تواند موجبات لذّت معنوى را فراهم كند و هم كتاب عمل باشد. امام صادق(ع) فرمود:
به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.8
2) مراتب انس با قرآن
نظام پيشنهادى يى كه از مجموع روايات مربوط به قرآن به دست مى آيد ـ چنانكه گفتيم ـ از نگهدارى قرآن در خانه آغاز مى شود و با بالاترين درجه, يعنى عمل به قرآن, پايان مى يابد. مراتب علم به قرآن و بطون آن (كه به طور تفصيلى هم به آنها اشاره خواهد شد) عبارت اند از:
الف) نگهدارى قرآن در خانه;
ب) نگاه كردن به آيات قرآن;
ج) گوش فرادادن به تلاوت قرآن;
د) تلاوت قرآن;
هـ) تدبّر و تفكّر در قرآن;
و) عمل به قرآن.
در مورد مراحل فوق, روايات زيادى وجود دارد كه براى هر مرتبه, نمونه اى آورده مى شود و سعى خواهد شد تا رواياتى كه از سند معتبرترى برخوردار باشند, انتخاب شود. البته معمولاً در هر مرتبه, تعداد روايات به حدّى است كه احتمال صدور آن را تقويت مى كند. متأسفانه در زمينه سند و راويان رواياتى كه منشأ حكم و فتوا نيستند, كار زيادى صورت نگرفته است و چون اين روايات در محافل علمى مورد نقد و بررسى واقع نمى شده اند, بسيارى از راويان آنها نيز مورد تحقيق رجالى قرار نگرفته اند و لذا در بعضى كتب رجالى, حكم به مجهول يا مهمل بودن آنها مى شود. به نظر مى رسد اگر روش خاصّى در مورد اين گونه روايات به كار گرفته شود, بسيارى در اين روايات و راويان آنها از مهجور بودن خارج خواهند شد. فعلاً پيشنهاد ما همان استفاضه است (يعنى در هر موضوع, روايات را بايد كنار يكديگر قرار داده, در مورد صدور آنها قضاوت نماييم).
الف) نگهدارى قرآن در خانه
از زمانهاى قديم, تبرّك جستن به اشياى خاص و نگهدارى آنها در خانه, ميان مردم مرسوم بوده است. توصيه به نگهدارى قرآن در منازل كه در روايات ما وجود دارد, شايد يك علّتش اين باشد كه مردم از آن خرافاتْ دست بردارند و به جاى آنها به كلام الهى تبرّك جويند. لذا امام صادق(ع) فرمود:
انه ليعجبنى أن يكون فى البيت مصحف يطرّد اللّه عزّوجل به الشياطين.9
در شگفتم از اينكه قرآنى در خانه است و شياطين به واسطه آن از خانه دفع مى شوند.
پايين ترين مرتبه انس با قرآن نيز ـ چنانكه گفته شد ـ نگهدارى آن در منزل است كه اگر كسى قادر نيست كه هيچ گونه ارتباطى با قرآن داشته باشد, لااقل آن را در منزل نگهدارى كند. حتى اگر اين معنا هم در نظر مبارك امام نباشد, نگهدارى قرآن در منزل, به مصلحت انسان است كه در روايت به آن اشاره شده است.
رواياتى هم داريم كه در تعارض با اين روايت است و نگهدارى قرآن را بدون نگاه كردن به آن و يا بدون تلاوت آيات آن, مذموم شمرده است; ولى همان طور كه گفته شد, حلّ تعارض به سبب اختلاف رتبه افراد است. معلوم است شخصى كه توان نگاه كردن به قرآن و قرائت آن را ندارد, حداقل كارى كه مى تواند انجام دهد, اين است كه قرآن را در منزلْ نگهدارى نمايد و اين امر, مصاديقى در جامعه دارد; درست مثل نماز خواندن كه اگر كسى قادر به خواندن آن نيست, حداقل بايد با ايما و اشاره, آن را به جاى آورد.
علاوه بر دو احتمالى كه گفته شد, احتمال سومى نيز وجود دارد كه توصيه به نگهدارى قرآن در آن زمان,براى حفظ قرآن بوده است تا نسخه هاى قرآن, متعدد باشد و از بين نرود. لذا امام صادق(ع) براى جلب توجّه, اين گونه تعبير آورده تا مردم تشويق به نگهدارى قرآن شوند; ولى اين احتمال, مؤيّدى ندارد. اگر روايت نبوى بود, شايد اين احتمالْ تقويت مى شد.
ب) نگاه كردن به قرآن
در مورد نگاه كردن به قرآن, رواياتى وجود دارد كه آن را نوعى عبادت شمرده است. ابوذر از رسول خدا نقل مى كند كه فرمود: «نگاه كردن به قرآن, عبادت است».10 در روايت ديگرى از پيامبر(ص) آمده است:
«اُعطوا أعينكم حظّها من العبادة», قالوا: «وما حظّها من العباده؟», قال: النظر فى المصحف والتفكّر فيه والاعتبار عند عجائبه.11
«چشمانتان, بهره اى از عبادت دارند كه بايد به آنها ببخشيد». سؤال كردند: «نصيب آنها از عبادت چيست؟». فرمود: نگاه كردن به قرآن و فكر كردن در آن و پند گرفتن از شگفتى هاى آن.
البته روايت دوم, دلالت بر تدبّر در قرآن نيز دارد كه در مراحل بالاتر است; امّا با توجّه به روايت ابوذر, اگر كسى فقط نگاه هم به قرآن بكند, نوعى عبادت است و روايت دوم, در مقامِ قيدِ اطلاق روايت اوّل نيست; چون قرينه خارجى داريم. وقتى نگهدارى قرآن در منزل سفارش شده است, قطعاً نگريستن به آيات آن, ارزش بيشترى دارد.
ج) گوش فرادادن به قرآن
قبل از مرتبه قرائت, گوش دادن به قرآن است. اگر كسى به هر دليل از قرائت قرآن ناتوان است, مى تواند به آن گوش فرا دهد. پيامبر(ص) اين تقدّم و تأخّر رتبه استماع و قرائت را در روايتى چنين بيان فرموده است:
من استمع الى آية من كتاب اللّه تعالى كتب له حسنة مضاعفة, و من تلاها كانت له نوراً يوم القيامة.12
هركس به آيه اى از كتاب خدا گوش فرا دهد, خداوند براى او حسنه مضاعف مى نويسد و هركس آن را تلاوت كند, [آيات آن] همچون نورى در قيامت برايش جلوه خواهد كرد.
كلينى در «اصول كافى» از امام سجاد و امام صادق(ع) نقل مى كند:
من استمع حرفاً من كتاب اللّه عزوجل من غير قرائةٍ كتب اللّه له حسنة ومحا عنه
سيّئة و رفع له درجة.13
اگر كسى حرفى از كتاب خدا را فقط گوش كند و تلاوت هم نكند, خداوند برايش حسنه مى نويسد و گناهى از او محو نموده, درجه اش را بالا مى برد.
مضمون اين روايت به گونه اى نيست كه قبول آن مشكل باشد. در بعضى روايات, براى كارهاى كوچك, ثواب زيادى وعده داده شده است كه معمولاً قبول كردن آن مشكل است. بسيارى از اين گونه روايات, جعلى هستند; خصوصاً در باب قرآن كه براى ترتيب و تشويق مردم به قرائت آن, برخى از افراد نادان, روايات فراوانى جعل مى كردند و حتّى زمانى كه آن جاعلانْ مورد اعتراض پيامبر(ص) واقع مى شدند, پاسخ مى دادند كه اين روايات به نفع شماست و مردم, بيشتر به قرآن روى مى آورند!
نقل شده كه به ابوعصمه گفتند: «تو از كجا و به چه طريق, احاديثى در فضيلت قرآن و سوره هاى آن از عكرمه و ابن عباس نقل نمودى؟». گفت: چون من مردم را از قرآن روگردان و به «فقه» ابى حنيفه و «مغازى» محمد بن اسحاق مشغول ديدم, اين احاديث را وضع كردم.
حاكم نيشابورى از يكى از زُهّاد نقل نموده كه به وى گفتند: «چرا احاديثى در فضيلت قرآن و سوره هاى آن ساختى؟». وى همين جواب ابوعصمه را داد. آن گاه به وى گفتند: «مگر نشنيده اى كه پيامبر(ص) فرمود هر كس بر من دروغ ببندد, جايگاهش پر از آتش گردد؟». گفت: من بر وى دروغ نبستم; بلكه به نفع وى حديث ساختم!14
خوشبختانه, روايتى كه در مورد گوش فرا دادن به قرآن نقل كرديم, به گونه اى نيست كه احتياج به توجيهى داشته باشد; گرچه امام(ع) از مقام تأكيد هم دور نبوده است. صحبت از نوشتن ثواب و پاك كردن گناه در ازاى قرائت حرفى از قرآن است و امرى طبيعى به نظر مى رسد.
د) تلاوت قرآن
در قرآن كريم آمده است كسانى كه كتاب خدا را تلاوت كنند, مشمول اجر و فضل خداوند مى گردند:
ان الّذين يتلون كتاب اللّه و أقاموا الصلاة وأنفقوا مما رزقناهم سرّاً وعلانية يرجون تجارة لن تبور ليوفيهم أجورهم و يزيدهم من فضله انّه غفور شكور.15
آيات ديگرى نيز در مورد سفارش به قرائت قرآن و بيان ثمرات آن, در كتاب الهى آمده است; ولى چون هدف اين نوشتار, بيان نظام موجود در روايات است, از آوردن آنها صرف نظر مى كنيم.
شايان ذكر است امور اخلاقى يى كه در قرآن به آنها تصريح شده, اهميّت بيشترى دارند و بحث اثبات صدور و امثال آن كه درباره روايات وجود دارد, در اين دستورات اخلاقى مطرح نيست. يكى از اين امور, همين تلاوت قرآن است كه در آيات متعددى به آن تصريح شده است.
بعد از نگهدارى, نگاه كردن و گوش فرا دادن به قرآن, مرتبه تلاوت آن است. كسانى كه توانايى قرائت قرآن را دارند, نبايد آن را در خانه معطّل بگذارند. قبلاً در روايتى گفته شد كه وجود قرآن در خانه, باعث دور شدن شياطين است و ظلمت را از خانه بيرون مى افكند. در اين روايت اشاره شد كه اگر در خانه, قرآن تلاوت بشود, نور به جاى ظلمت مى نشيند; خير زياد مى شود و توسعه براى اهل آن خانه حاصل مى شود و همان گونه كه ستاره هاى آسمانْ زمين را روشن مى كنند, خانه اى كه در آنْ قرآن تلاوت مى شود, براى اهل آسمان نيز نورانى جلوه مى كند. گرچه در مساجد و مكانهاى ديگر هم مى توان قرآن را تلاوت كرد, امّا چرا خانه ها را در معرض اين نور و رحمت الهى قرار ندهيم؟
پيامبر اكرم(ص) فرمود:
ان البيت اذا كثر فيه تلاوة القرآن كثر خيره واتّسع أهله و أضاء لأهل السماء كما تضىء نجوم السماء لأهل الدنيا.16
در روايتى ديگر, امام صادق(ع) فرمود:
القرآن عهد اللّه الى خلقه ينبغى للمرء المسلم أن ينظر فى عهده وأن يقرأ منه فى كلّ يوم خمسين آية.17
قرآن, ميثاقى است بين خالق و مخلوق و شايسته است يك مسلمان, هر روز به اين عهدنامه نظر كند و [حداقل] پنجاه آيه از آن را بخواند.
هـ) تدبّر در قرآن
يكى از عالى ترين مراحل ارتباط با قرآن, انديشيدن در آيات الهى است:
أفلا يتدبّرون القرآن ولو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً.18
با تدبّر در قرآن, مى توان به اين نتيجه رسيد كه قانون كلّى در مورد انسان و بقيه كائنات, تحوّل و دگرگونى است, هم در قول و هم در عمل; امّا قرآن اين گونه نيست. به قول علامه طباطبايى, قرآنْ كتابى است در برگيرنده قوانين فردى و اجتماعى, مسائل مربوط به مبدأ و معاد, قصص, عبرتها و پندها و… كه به تدريج نازل گرديده و با گذشت ايّام, دستخوش تغيير و تحوّل نمى گردد.19
تدبّر در قرآن, علاوه بر فوائد علمى, نتايج شخصى هم دارد. طبق آيه اى كه گذشت, با تفكّر و تدبّرِ در آيات قرآن, مشخص مى شود كه آيات آن, هيچ گونه اختلافى با يكديگر ندارند. لذا آيات مى توانند يكديگر را تفسير كنند و اين فايده بسيار مهمّى بود كه علاّمه طباطبايى در پرتو آن به تفسير قرآن با قرآن رسيد. ايشان ذيل همين آيه, امكان تفسير قرآن با خود قرآن را نتيجه گرفته است. صاحب «مجمع البيان» نيز از آيه «أفلا يتدبّرون القرآن…» به همين نتيجه رسيده است.20
نتيجه مهم ديگر, اين است كه چون احكام قرآنى در معرض تغيير و تحوّل قرار نمى گيرند, لذا اين شريعت تا قيامت استمرار دارد.21
از لحاظ شخصى نيز انسان با تدبّر در آيات قرآن و مجسّم كردن مبدأ و معاد, هم داستان خلقت انسان برايش ياد آورى مى شود و هم آينده را پيش روى خود مى بيند. رواياتى وجود دارند كه در آنها توصيه شده از قرائت آيات رحمت, مسرور و از قرائت آيات مشتمل بر وعده عذاب, محزون شويد. غزالى در كتاب «كيمياى سعادت» از ابوذر نقل مى كند كه پيامبر(ص) يك ثلث شب, اين آيه را تكرار مى كرد كه: ان تعذّبهم فانّهم عبادك وان تغفر لهم فانّك أنت العزيز الحكيم22
از امام على(ع) نقل شده است كه قرآن را به سرعت قرائت نكنيد و در پى آن نباشيد كه سوره را به آخر برسانيد; قلوبتان بايد به خشوع درآيد.23 آن حضرت در بيان ديگرى فرمود: قرآن را ياد بگيريد كه بهترين سخن است و در آن انديشه كنيد كه چون بهار است.24
نكته مهم اين فرمايش حضرت, آن است كه در مرحله يادگيرى فرموده «بهترين سخن» است; ولى در مرحله تفكّر و انديشه, آن را به «بهار» تشبيه كرده است; بهارى كه فصل رويش و زندگى است.
و) عمل به قرآن و تمسّك به آن
آنچه اديان الهى را از يكديگر جدا كرده, احكام و دستوراتى است كه هر دين براى خود داشته است; وگرنه از نظر اعتقادى و نظرى , تمام اديان, دعوت به توحيد كرده اند و در اين مسئله, همه با هم مشترك بوده اند. قبل از ظهور اسلام نيز در دوران جاهليت, فرهنگ و عادات خاصّى در مورد ازدواج, اقتصاد و روابط اجتماعى وجود داشته است. با نزول قرآن, دوران تبيين فرهنگ اسلامى به آرامى شروع شد و بسيارى از احكام, خصوصاً احكام معاملات, به شيوه سابق ادامه يافت و تعداد زيادى احكام جديد هم از طرف خداوند و به واسطه پيامبر(ص) به مردم ابلاغ شد.
محور همه اين دستورات, قرآن بود. به شهادت روايات, هر آنچه مردم براى زندگى دينى به آن نياز داشتند, در قرآن آمده بود. اصول سنّت پيامبر(ص) نيز در قرآن وجود داشت و حداقل, مخالفتى با اصول موجود در قرآن نداشت و پيامبر(ص), تبيين و تفسير همان اصول را در قالب سنّت به مردم عرضه مى كرد: و أنزلنا اليك الذكر لتبيّن للناس ما نزّل اليهم.25
اجراى قوانين موجود در قرآن در زمينه هاى مختلف و خصوصاً اقتصاد, جامعه آن روز را به گونه اى در آورده بود كه حتّى با شاخصهاى تعريف شده امروزى, جامعه اى موفّق بود.26 آسيبهاى فرهنگى يى كه امروزه از ناحيه مسائل اقتصادى متوجّه جوامع است, در آن ايّامْ مشاهده نشده است. مفاهيم زيبايى چون انفاق, صدقات, مواسات و… به بهترين نحو در آن زمان تحقّق پيدا كرده بود. حتّى جلوه هاى معنوى آن زمان كه در تاريخ ضبط شده است, انسان را به شگفتى وا مى دارد كه با وجود مشكلات و درگيرى ها و غزوات پيامبر(ص), باز هم مجالس و محافل قرآنى برپا بوده است و همان طور كه گفته شد, حضرت, خانه افراد را از صوت قرآن صاحبان آنها مى شناخته است. در يك كلام: قرآن در متن زندگى مردم, حضور داشته است.
تعبيرات مختلفى از پيامبر(ص) و ائمه(ع) در مورد عمل به قرآن رسيده است و تعبيراتى ديگر, مثل «اتّباع», «تمسّك» و «حق التلاوة» نيز بيان شده كه ناظر بر عمل به قرآن است. به تعدادى از اين روايات, اشاره مى كنيم.
پيامبر اسلام فرمود:
اعملوا بالقرآن أحلّوا حلاله وحرّموا حرامه واقتدوا به ولا تكفروا بشىء منه.27
به قرآن عمل كنيد و حلالش را حلال شماريد و از حرامش اجتناب كنيد و به آن اقتدا نموده, به هيچ چيز آن كفر نورزيد.
در روايت ديگرى امام على(ع) فرمود:
ييا حملة القرآن! اِعملوا فان العالم من عمل بما علم و وافق عمله علمه و سيكون أقوام يحملون العلم لايجاوز تراقيهم, يخالف سريرتهم علانيتهم.28
اى كسانى كه عالِم به قرآن هستيد, به آن عمل كنيد; چون عالم كسى است كه به آنچه مى داند, عمل مى كند و عمل او مطابق علمش است. به زودى مردمى خواهند آمد كه علمشان از گلوهاى آنها تجاوز نمى كند و باطنشان با رفتار ظاهر آنها مخالف است.
تا زمانى كه پيامبر(ص) در ميان امّت بود, مردم مكلّف بودند به آنچه كه ايشان امر مى كند, عمل كنند و از آنچه نهى مى كند, دورى گزينند; چون او همان احكام الهى را مى گفت و كلامش, كلام وحى بود و بعد از خود نيز امّت را به قرآن و عترت ارجاع داد.29 علّتش هم اين بود كه عترت او چيزى غير از قرآن نمى گفتند و آنها هم در مقام تبيين و تفسير كلام خدا بودند.
امام على(ع) در تعبير زيبايى فرموده است كه «قرآن بايد چون لباس زيرين, هميشه با انسان باشد», كه البته افرادى با اين خصوصيّات, تعدادشان كم است:
طوبى للزاهدين فى الدنيا الراغبين فى الآخرة, اولئك قوم اتخذوا القرآن شعاراً.30
خوشا به حال زاهدان در دنيا, كسانى كه به آخرت ميل دارند و قرآن را چون لباس زيرين خويش قرار دادند!
يكى از واژه هايى كه در قرآن براى عمل به آن آمده است, «حق تلاوت» است:
الذين آتيناهم الكتاب يتلونه حقَّ تلاوته أولئك يؤمنون به ومن يكفر به فأولئك هم الخاسرون.31
كسانى كه كتاب آسمانى را به آنان داده ايم و آن را چنانكه بايد مى خوانند, ايشان اند كه بدان ايمان دارند; ولى كسانى كه كفر ورزيدند, همانان اند كه زيانكاران اند.
مراد از كتاب آسمانى, هم مى تواند تورات و انجيل باشد و هم قرآن. در هر حال, مراد از «حق التلاوة», عمل به قرآن است.32 امام صادق(ع) درباره اين آيه مى فرمايد:
يعنى آيات قرآن را با ترتيل بخوانند و در آن انديشه كنند. به احكام آن عمل كنند. به وعده هايش اميدوار باشند و از عذابهاى وعده داده شده بترسند. از قصّه هاى آن عبرت گيرند.به آنچه در آن دستور داده شده, عمل كنند و از آنچه نهى شده,پرهيز نمايند. به خدا قسم, «حقّ تلاوت» به معناى حفظ آيات و قرائت آنها نيست…; بلكه بايد در آياتش تدبّر نموده, به آنها عمل نمود. خداوند مى فرمايد: اى پيامبر! قرآن, كتابى مبارك است كه به سوى تو فرستاديم تا مردم در آيات آن تدبّر كنند.33
علاوه بر آنچه در مورد عمل به قرآن از جهت اثباتى بيان شد و روايات آن ملاحظه گرديد, رواياتى در مذمّت عمل نكردن به قرآن وجود دارد كه براى تأييد و تأكيد مطلب به آنها نيز اشاره اى داريم. رسول خدا فرمود:
يأتى على الناس زمانٌ القرآن فى وادٍ و هم فى وادٍ غيره.34
زمانى فرا مى رسد كه مردم و قرآن در دو وادى مختلف قرار مى گيرند (به آنچه قرآن مى گويد, عمل نمى كنند).
در روايت ديگرى پيامبر(ص) فرمود:
هر كس قرآن را ياد بگيرد و به آن عمل نكند و دوستى دنيا و زينت آن بر او چيره شود, سزاوار عذاب الهى است و همرتبه با يهود و نصاراست كه كتاب [خدا] را پشت سر انداختند.35
علاوه بر روايات فوق, روايات ديگرى نيز وجود دارد كه از عمل نكردن به قرآن نهى كرده اند.36 اين قسمت را با گزيده اى از دعاى امام سجاد(ع) كه در مورد ختم قرآن است, به پايان مى بريم:
خداوندا! بر محمد و آلش رحمت فرست و ما را از كسانى قرار ده كه به ريسمان عهد و پيمان قرآن چنگ مى زنند و از امور متشابه به پناهگاه محكمش پناه مى برند, و در سايه پر و بالش مى آسايند و به روشنى صبحش راه مى يابند و به اشراق روشنگرى اش راه مى جويند و از چراغش مى فروزند و از غير آن, هدايت نمى طلبند.37
در پايان, ذكر چند نكته لازم است:
1ـ تقسيم بندى و نظام ارائه شده درباره انس با قرآن, نظر به اكثريت جامعه دارد; امّا در هر زمان و هر جامعه اى, كسانى هستند كه با بقيه افراد, تفاوت دارند. افرادى كه در حدّ پايين و حدّ بالاى يك صفت كمّى يا كيفى قرار مى گيرند, اين گونه هستند. براى مثال, اكثر افراد از لحاظ قد با هم تفاوت زيادى ندارند; امّا تعداد معدودى قد بسيار كوتاهى دارند و يا بسيار قد بلند هستند. در مورد صفات كيفى, مثل هوش نيز همين قانون وجود دارد. اكثر افراد, بهره هوشيِ نزديك به هم دارند و در يك رده قرار مى گيرند; امّا درصد اندكى كم هوش و درصد اندكى هم نابغه هستند. اگر جامعه اى اين گونه نباشد, حالت طبيعى ندارد. در يك كلاس درس هم اگر همه تيز هوش باشند يا همه دير فهم, آن كلاسْ طبيعى نيست و معمولاً اين گونه اجتماعات با مشكلات خاصّى مواجه هستند.38
در مورد طرحى كه ارائه شد, بايد اشاره كنم كه اكثر افراد جامعه مى توانند در اين طرح گنجانده شوند و تعداد بسيار معدودى اند كه در هيچ مرتبه اى از اين طرح واقع نمى شوند. در حدّ بالاى طرح هم, بعد از مقام عمل و فراتر از آن, درصد اندكى وجود دارند كه به نقطه اى رسيده اند كه ديگران از رسيدن به آن عاجزند. آنها «راسخين فى العلم» هستند كه تعدادشان بسيار كم است و عبارت اند از پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و بعضى از علما اينان, عالم به بطون قرآن هستند. البته در رأس آنها پيامبر(ص) است; چون حقيقت قرآن بر قلب مبارك ايشان نازل گرديده است:
نزل به الروح الأمين على قلبك لتكون من المنذرين.39
امام خمينى(ره) در مورد فهم پيامبر(ص) از قرآن مى فرمايد:
قرآن يك نعمتى است كه همه ازش استفاده مى كنند; امّا استفاده اى كه پيامبر(ص) از قرآن مى كرده است, غيرِ استفاده اى است كه ديگران مى كردند: «انّما يعرف القرآن من خوطب به». ديگران نمى دانند. ماها يك ذرّه اى, يك چيزى, يك خيالاتى پيش خودمان داريم. آنكه قرآن بر او نازل شده, مى داند چيست, چه مقصد در اين نزول است و محتوا چيست و غايت اين كار چيست. او مى داند. آنهايى هم كه به تعليم او تربيت شده اند, آنها هم براى خاطر تربيت او مى دانند. هنر انبيا اين بوده است كه مسائل را, مسائل دقيق عرفانى را با يك لفظى مى گفتند كه هر كسى يك جورى ازش, خودش مى فهميده; ولى واقعش مال آنهايى است كه بالاتر از اين, افقشان است و اين هنر در قرآن از همه جا بالاتر است و در ادعيه هم هست.40
در مورد علم اهل بيت(ع) به قرآن نيز علامه طباطبايى در تفسير آيه اى مى نويسد كه ايشان مى توانند به علومى دست پيدا كنند كه ديگران از رسيدن به آنها عاجزند; مثلاً در مورد «مسّ قرآن» كه در آيه آمده: «لايمسّه إلا المطهّرون», علامه طباطبايى با بيان چند مقدمه, از اين آيه چنين نتيجه مى گيرد كه:
1) مراد از «مَس», علم به قرآن است.
2) مصداق «مطهرون», مقرّبون هستند (با توجّه به روايت نبوى ذيل آيه كه حضرت, همين گونه تفسير فرمودند).41
3) مقرّبون, اعم از فرشتگان اند و شامل اهل بيت(ع) هم مى شود.
4) منظور از طهارت, تنها طهارت از نجاست ظاهرى و باطنى نيست; بلكه مراد, پاك كردن قلوب آنها از تعلّق به غير خداست.
نتيجه: علم به قرآن, فقط شامل ملائك نيست و شامل اهل بيت(ع) هم مى شود.42
امام باقر(ع) در ذيل آيه: «قل كفى باللّه شهيداً بينى و بينكم ومن عنده علم الكتاب» فرمود: منظور از آيه, ما اهل بيت هستيم و اوّلين و برترين ما على(ع) است.
پس تا اينجا روشن شد كه علم به قرآن, مخصوص «راسخين فى العلم» است كه شامل پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و تعدادى از علما مى شود. البته در رأس همه اينها و كاملترين راسخان, شخص پيامبر(ص) است. امام صادق(ع) مى فرمايد:
فرسول اللّه(ص) أفضل الراسخين فى العلم قد علّمه اللّه جميع ما أنزل عليه من التنزيل والتأويل وما كان اللّه لينزّل عليه شيئاً لم يعلمه تأويله و أوصياء من بعده يعلمونه كلّه.43
رسول خدا برترين راسخان در علم است كه خداوند, تمام قرآن و تفسير و تأويل آن را به او آموخته است و آيه اى نازل نكرده است كه حضرت, تفسير و تأويل آن را نداند و جانشينان بعد از او نيز تمام آن را مى دانند.
2ـ در طرح ارائه شده, بالاترين رتبه انس با قرآن, عمل به قرآن بود; امّا در روايات, رابطه عمل با علم, رابطه اى دو طرفه است و عمل, هم از آثار علم شمرده شده و هم از آن به عنوان مقدمه علمْ ياد شده است. پيامبر(ص) فرمود:
انّ العالم من يعمل بعلم وان كان قليل العمل.44
عالم, كسى است كه براساس علمْ عمل كند; گرچه مقدار عمل او اندك باشد.
و در روايت ديگرى فرمود:
لا تكون ُعالماً حتّى تكونُ بالعلم عاملاً.45
عالم نخواهى بود, مگر آنكه به علم خويش عمل كنى.
در مورد مقدمه بودن عمل براى علم نيز پيامبر(ص) فرمود:
من عمل بما يعلم, ورّثه اللّه علم ما لم يعلم.46
هر كس به آنچه مى داند عمل كند. خداوند آنچه را نمى داند به او ياد مى دهد.
اطلاق رواياتى كه رابطه دو طرفه علم و عمل را بيان مى كنند, شامل علم و عمل به قرآن هم مى شود. هم علم به قرآن, مقدمه عمل به آن و هم عمل به قرآن, مقدمه علم به آن است. پس دسته اى از معارف قرآن, اختصاص به «راسخين فى العلم» دارد و از دايره فهم عادى خارج است و همه كس را ياراى دستيابى به آن نيست; امّا غير از آن را ديگران هم درك مى كنند; علمشان مقدمه عمل مى شود و عملشان, موجب زيادى علم آنها مى گردد.
خداوند بر علم و عمل قرآنيِ ما بيفزايد!
پی نوشت:
1. معجم مقاييس اللغة,ابن فارس,ج1, ص145; تاج العروس, جلال الدين السيوطى, ج8, ص188.
2. غررالحكم و دررالكلم, عبدالواحد الآمِدى, ح8790.
3. جامع الأخبار, محمد بن محمد الشعيرى, ص511 (ح1431).
4. نهج البلاغه, خطبه 227.
5. تفسير العياشى, ج1, ص23(ح23).
6. سوره نحل, آيه89.
7. سوره انفال, آيه2.
8. مستدرك الوسائل, ميرزا حسين النورى, ج12, ص174.
9. الكافى, ج4, ص613; ثواب الأعمال, الصدوق, ص129.
10. الأمالى, الطوسى, ص450 (ح1016); بحارالأنوار, ج38, ص196.
11. كنزالعمّال, على المتّقى الهندى, ح5662.
12. مسند أحمد بن حنبل, ج2, ح8502.
13. الكافى, ج2, ص612; كنزل العمّال, ج1, ص535 (ح2396).
14. علم الحديث, كاظم مدير شانه چى, ص116.
15. سوره فاطر, آيه 29ـ30.
16. الكافى, ج2, ص610.
17. همان جا; همچنين ر.ك: من لايحضره الفقيه, ج2, ص628 (ح3215).
18. سوره نساء, آيه2.
19. الميزان, ج5, ص20.
20. ر.ك. همان, ج18, ص241.
21. به نقل از: اسرار قرآن, حسين خديو جم, ص26.
22. الكافى, ج2, ص614.
23. نهج البلاغه, خطبه 110.
24. تحف العقول, ص50.
25. سوره نحل, آيه44.
26. ر.ك: جزوه «نظام اقتصادى صدر اسلام», كاظم صدر, دانشگاه شهيد بهشتى.
27. المستدرك على الصحيحين, الحاكم النيشابورى, ج1, ص757 (ح2087); السنن الكبرى, احمد بن حسين البيهقى, ج10, ص15 (ح19706).
28. كنز العمّال, ج9, ص294.
29. صحيح مسلم, ج4, ص1874 (ح2408).
30. نهج البلاغه, حكمت 104; أمالى المفيد, ج1, ص133.
31. سوره بقره, آيه121.
32. الميزان, ج1, ص266.
33. همان جا (به نقل از: ارشاد القلوب ديلمى).
34. نوادر الأصول, الترمذى,ج2, ص338; كنزالعمّال, ح29118.
35. ثواب الأعمال, ص332; بحارالأنوار, ج76, ص36 (ح30).
36. الكافى, ج8, ص52; صحيح البخارى, ج6 (ح5836 و 6640); مسند أحمد بن حنبل, ج7, ص251 (ح20115); صحيح مسلم, ج4, ص1874 (ح2408); سنن الترمذى; ج5, ص663 (ح3788); سنن الدارمى, ج2, ص889 (ح3198).
37. الصحيفه السجادية, الدعاء 42.
38. براى اطلاع بيشتر در مورد قانون فوق به كتابهاى آموزشى آمار, بحث توزيع نُرمال, مراجعه كنيد.
39. سوره شعراء, آيه 193ـ194.
40. ر.ك: قرآن, كتاب هدايت در ديدگاه امام خمينى, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى(ره), ص147 (تاريخ سخنرانى: 3/6/1363).
41. الدر المنثور, جلال الدين السيوطى, ج8, ص27.
42. الميزان, ج19, ص127.
43. الكافى, ج1, ص213.
44. ثواب الأعمال, ص436.
45. تنبيه الخواطر, ابوالحسين ورّام, ج2, ص214; مجمع البيان, الطبرسى, ج8, ص446.
46. حلية الأولياء, ابونعيم الاصفهانى, ج10, ص15; الجامع الصغير, جلال الدين السيوطى, ج2, ص192 (ح5711); غرر الحكم, ح9569; مشكوة الأنوار, ابوالفضل على الطبرسى, ص139; التوحيد, الصدوق, ص416; ثواب الأعمال, ص161; أعلام الدين, الديلمى, ص96.